Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
mutton chop
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
Other Matches
epicyclic transmission
یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
They fight like cat and dog .
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که همه ورودی ها در یک سطح باشند ونادرست است اگر باهم فرق کنند
locknut
قراردادن مهره دوم برای جلوگیری ازشل شدن مهره اول
axis
مهره دوم گردن مهره محوری
phillips nut
مهره یا سوراخ صلیبی مهره فیلیپس
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
battery
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
batteries
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
ungear
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
pinion
دنده پینیون دنده لایتناهی
pinioning
دنده پینیون دنده لایتناهی
spur gear
دنده مهمیزی دنده خاردار
pinions
دنده پینیون دنده لایتناهی
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
half
نیمی
one half of
نیمی از
half of my time
نیمی ازوقت من
one is half of two
یکی نیمی است از دو
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
solgel
نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
foible
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
foibles
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
forte
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
ichthyocentaur
جانورافسانهای که نیمی ادم ونیمی ماهی
fortes
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
rougher
دنده دنده کننده
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
theriaanthropism
پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
No less than half the students failed the test.
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
reversals
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversal
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
haploid
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
en
واحد اندازه گیری که معادل نیمی از یک ein است
half
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
therianthropic
وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
minotaur
جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
pandean
نام رب النوع چراگاه هاوجنگلها که نیمی ادم ونیمی بزبود
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
oil gear
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
pyxidium
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
sprocket
دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده
spondyl
مهره
bead
مهره
beads
مهره
beading
مهره مهره
jetton
مهره
invertebral
بی مهره
vertebra
مهره
invertebrate
بی مهره
screw bolt
مهره
vertebrates
مهره
vertebrate
مهره
spineless
بی مهره
weld bead
مهره جوش
die
مهره
nut
مهره
to take eggs for money
خر مهره
beadings
مهره مهره
vertebrae
مهره ها
screw nut
مهره
burnishing stone
مهره
hot press
مهره
burnisher
مهره
castle nut
مهره چاکدار
beads
مهره فتیله
centrum
جسم مهره
fly nut
مهره خروسکی
vertebrates
مهره دار
polishing stone
سنگ مهره
nuts and bolts
پیچ و مهره
burnishing
مهره زدن
sleeves
مهره ماسوره
spiny
مهره مانند
lumbar
مهره کمر
lumbar
در مهره پشت
sleeve
مهره ماسوره
castellated nut
مهره ریخته گی
taw
مهره بازی
diesinking
مهره ساز
beads
مهره ساختن
check nut
مهره چاکدار
conduit coupling
مهره ماسوره
glaze
مهره برق
spinal column
ستون مهره ها
field bolt
پیچ و مهره
glazes
مهره برق
spinose
مهره مانند
spinal columns
ستون مهره ها
slotted round nut
مهره شیاردار
driving sleeve
مهره ماسوره
vertebrate
استخوانهای مهره
chess man
مهره شطرنج
vertebration
مهره بندی
vertebrata
مهره داران
vertebral column
ستون مهره
vertebral
استخوانهای مهره
vertebral
مهره فقره
vertebrate
مهره دار
bead
مهره ساختن
vertebrates
استخوانهای مهره
unions
مهره ماسوره
nut
اجیل مهره
pieces
مهره پارچه
knurled nut
مهره اج دار
chessman
مهره شطرنج
lock nut
مهره قفلی
pieces
مهره شطرنج
spinescent
مهره دار
spanner
مهره پیچ
chessmen
مهره شطرنج
invertebrata
جانوران بی مهره
piece
مهره شطرنج
bead
مهره فتیله
vertebra
استخوانهای مهره
piece
مهره پارچه
crown of arch
مهره طاق
man
مهره شطرنج
mans
مهره شطرنج
acantha
مهره پشت
thimblerigger
مهره باز
diamond knurled nut
مهره اج دار
nut and union
مهره ماسوره
nut thread
پیچ مهره
spanner
مهره گشا
spanners
مهره پیچ
calender
مهره کشیدن
spanners
مهره گشا
beady
مهره دار
spina bifida
مهره ترک
bolts and nuts
پیچ و مهره
joint
مهره اتصال
bolt and nut
پیچ و مهره
hot press
مهره کشیدن
gloss
مهره کشیدن
union
مهره ماسوره
bead maker
مهره ساز
blind nut
مهره کور
conjointly
باهم
vis a vis
باهم
vis-a-vis
باهم
simultaneously
باهم
at once
باهم
one with a
باهم
inchorus
باهم
jointly
باهم
tutti
باهم
together
باهم
concerted
باهم
simoltaneously
باهم
concurrently
باهم
simoltaneous
باهم
block counting test
ازمون مهره شماری
countersink nut
مهره خزینه دار
locknut
مهره پشت بند
lock nut
مهره پشت گیر
intervertebral
واقع در میان مهره ها
thumb nut
مهره بال دار
joint bolt
پیچ و مهره اتصالی
thumb nut
مهره گوشی دار
cross hole nut
مهره با سوراخ عرضی
english thread
پیچ و مهره انگلیسی
intervertebral
بین مهره داران
eye bolt
مهره چشمی دار
satined paper
گاغذ مهره کشیده
ringbolt
مهره حلقه دار
condyloid
مانند مهره استخوان
radiator union
پیچ و مهره رادیاتور
check nut
مهره پشت گیر
bead
دانه تسبیحی مهره
beads
دانه تسبیحی مهره
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
cap nut
مهره کلاهک دار
check lock
مهره پشت گیر
slotted round nut
مهره چاک دار
spanners
مهره گشا بست
touch move
لمس مهره شطرنج
turnbuckle
مهره رزوه دار
wing nut
مهره گوشه دار
wheel nut spanner
اچار مهره چرخ
spanner
مهره گشا بست
to play marbles
مهره بازی کردن
kissing kind
باهم دوست
contemporaneously
بطورمعاصر باهم
at loggerheads
<idiom>
باهم جنگیدن
cowork
باهم کارکردن
concomitancy
باهم بودن
to be together
باهم بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com