Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
reemploy
دوباره بخدمت خواندن
Other Matches
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
active
حاضر بخدمت
handyman
شخص اماده بخدمت
handymen
شخص اماده بخدمت
lay off
بخدمت خاتمه دادن
muster out
بخدمت خاتمه دادن
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
serviced
درخت سنجد وابسته بخدمت
service
درخت سنجد وابسته بخدمت
impressmeat
مصادره وادارسازی بخدمت لشکری یادریایی
imprest
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
postulant
نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
read head
هد خواندن راس خواندن
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
reading
خواندن
reading age
سن خواندن
misreading
بد خواندن
misread
بد خواندن
reads
خواندن
read
خواندن
readings
خواندن
misreads
بد خواندن
rhapsodiz
خواندن
intoning
خواندن
recitation
از بر خواندن
to take lessons
یا خواندن
recitations
از بر خواندن
lip read
لب خواندن
intones
خواندن
lip-read
لب خواندن
intoned
خواندن
lip-reads
لب خواندن
intone
خواندن
spells
پی بردن به خواندن
lull
لالایی خواندن
lulled
لالایی خواندن
perused
بدقت خواندن
perusing
بدقت خواندن
lulling
لالایی خواندن
peruse
بدقت خواندن
lulls
لالایی خواندن
cantillate
با اواز خواندن
numerate
خواندن یاشمردن
bastardize
حرامزاده خواندن
citing
به دادگاه خواندن
cite
به دادگاه خواندن
cited
به دادگاه خواندن
cites
به دادگاه خواندن
brags
رجز خواندن
brag
رجز خواندن
bragged
رجز خواندن
chortling
سرودوتسبیح خواندن
chortles
سرودوتسبیح خواندن
chortled
سرودوتسبیح خواندن
chortle
سرودوتسبیح خواندن
lullaby
لالایی خواندن
lullabies
لالایی خواندن
peruses
بدقت خواندن
misreads
غلط خواندن
misreading
غلط خواندن
misread
غلط خواندن
beatifies
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
scan
با وزن خواندن
scanned
با وزن خواندن
scans
با وزن خواندن
bragging
رجز خواندن
boast
رجز خواندن
boasted
رجز خواندن
boasts
رجز خواندن
spelled
پی بردن به خواندن
spell
پی بردن به خواندن
to call to witness
بگواهی خواندن
beatified
مبارک خواندن
readable
قابل خواندن
trills
با تحریر خواندن
trilled
با تحریر خواندن
trill
با تحریر خواندن
beatifying
مبارک خواندن
to glance
بشتاب خواندن
to fling down the gauntlet
بمبارزه خواندن
to bid d. to
بمبارزه خواندن
readout
خواندن بازخواندن
reading station
ایستگاه خواندن
reading span
فراخنای خواندن
reading readiness
امادگی خواندن
reading speed
سرعت خواندن
reading rate
سرعت خواندن
reading habit
عادت خواندن
reading disability
ناتوانی در خواندن
readability
قابلیت خواندن
read/write
خواندن- نوشتن
reading quotient
بهر خواندن
to go to school
درس خواندن
to read out
بلند خواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
rhapsodiz
از بر خواندن سرودن
To misread the facts . To infer wrongly .
کور خواندن
unreadable
نامستحق خواندن
unreadable
غیرقابل خواندن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
to song a song
سرود خواندن
read strobe
بارقه خواندن
criminiate
مرجم خواندن
destructive read
خواندن مخرب
r/w
خواندن- نوشتن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
quirister
باجمع خواندن
psalmodize
زبور خواندن
parallel reading
خواندن موازی
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
rehearsal
تمرین از بر خواندن
raw head
نوک خواندن
read pulse
تپش خواندن
read head
نوک خواندن
chitter
اواز خواندن
criminate
مجرم خواندن
vocal
اوازی ویژه خواندن
bidden
خواندن پیشنهاد دادن
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
vocals
اوازی ویژه خواندن
to get wise to someone
<idiom>
دست کسی را خواندن
chants
سرود یا اهنگ خواندن
nondestructive
خواندن غیر مخرب
chant
سرود یا اهنگ خواندن
to tune up
خواندن ونواختن اغازکردن
psalms
سرود مذهبی خواندن
he took to books
پرداخت به کتاب خواندن
literacy
سواد خواندن ونوشتن
literacy
قادر به خواندن بودن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
sing
تصنیف اواز خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
when reading a book
در حال خواندن کتابی
see through
<idiom>
فکر کسی را خواندن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
skimmed
بطور سطحی خواندن
recite
با صدایی موزون خواندن
recited
با صدایی موزون خواندن
recites
با صدایی موزون خواندن
reciting
با صدایی موزون خواندن
psalm
سرود مذهبی خواندن
skim
بطور سطحی خواندن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
sing
سرود خواندن سراییدن
sings
تصنیف اواز خواندن
sings
سرود خواندن سراییدن
skims
بطور سطحی خواندن
photodigital memory
خواندن چند بار
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
nonoverlap processing
روشی که به وسیله ان خواندن
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
studying
درس خواندن خوانش
study
درس خواندن خوانش
studies
درس خواندن خوانش
orate
نطق کردن خواندن
to choir a hymn
سرودی راباهم خواندن
paganize
کافرو زندیق خواندن
the three r's
خواندن ونوشتن وحساب
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
chanted
سرود یا اهنگ خواندن
chanting
سرود یا اهنگ خواندن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
invites
خواندن وعده گرفتن
invite
خواندن وعده گرفتن
invited
خواندن وعده گرفتن
sight-reads
بدون مطالعه قبلی خواندن
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com