English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English Persian
reinstate دوباره برقرار کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
Other Matches
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
inducting برقرار کردن
set up برقرار کردن
inducts برقرار کردن
inducted برقرار کردن
induct برقرار کردن
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
reintegrate مجددا برقرار کردن
safety برقرار کردن تامین
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
To bring about a reconciliation. آشتی دادن ( برقرار کردن )
establishing برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
telecommuting ارتباط برقرار کردن راه دور
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
appoint برقرار کردن منصوب کردن
appoints برقرار کردن منصوب کردن
institutes برقرار کردن تاسیس کردن
institute برقرار کردن تاسیس کردن
instituted برقرار کردن تاسیس کردن
instituting برقرار کردن تاسیس کردن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenish دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
refill دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
refilling دوباره پر کردن
replenishing دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
refreshes دوباره پر کردن
refresh دوباره پر کردن
refills دوباره پر کردن
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
oversrike دوباره چاپ کردن
reconditions دوباره درست کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
reconditioned دوباره درست کردن
reproduce دوباره چاپ کردن
recommit دوباره زندان کردن
reproducing دوباره چاپ کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
recompose دوباره انشاء کردن
redeliver دوباره مستخلص کردن
reproduced دوباره چاپ کردن
reforge دوباره جعل کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
rejuveoize دوباره جوان کردن
recondition دوباره درست کردن
revise دوباره چاپ کردن
reactivate دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
re form دوباره درست کردن
reactivates دوباره فعال کردن
re sort دوباره جور کردن
re strain دوباره صاف کردن
reactivating دوباره فعال کردن
re export دوباره صادر کردن
reassociate دوباره متحد کردن
re establish دوباره تاسیس کردن
re establish دوباره برپا کردن
reassociate دوباره معاشرت کردن
reasure دوباره بیمه کردن
rebind دوباره صحافی کردن
recalculate دوباره حساب کردن
reproduces دوباره چاپ کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
re paving دوباره فرش کردن
redirect دوباره راهنمایی کردن
revalues دوباره ارزیابی کردن
reopened دوباره باز کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
rebuilds دوباره ساختمان کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
rebuild دوباره ساختمان کردن
regained دوباره تصرف کردن
reopens دوباره باز کردن
re examine دوباره بازپرسی کردن
re-examine دوباره بازپرسی کردن
regaining دوباره تصرف کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
reopen دوباره باز کردن
re-examining دوباره بازپرسی کردن
reopening دوباره باز کردن
revaluing دوباره ارزیابی کردن
redirected دوباره راهنمایی کردن
remarried دوباره عروسی کردن
reexamine دوباره امتحان کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
remarries دوباره عروسی کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
remarry دوباره عروسی کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
reorganised دوباره متشکل کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
regains دوباره تصرف کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
reengage دوباره استخدام کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
re-examines دوباره بازپرسی کردن
renegotiate دوباره مذاکره کردن
relive دوباره تجربه کردن
relived دوباره تجربه کردن
reliving دوباره تجربه کردن
redefine دوباره تعریف کردن
restart روشن کردن دوباره
redefined دوباره تعریف کردن
recollect دوباره جمع کردن
rephrase دوباره عبارتبندی کردن
rephrased دوباره عبارتبندی کردن
redistributing دوباره پخش کردن
redistributes دوباره پخش کردن
redistributed دوباره پخش کردن
redeveloping دوباره پیشرفته کردن
retransmit دوباره مخابره کردن
retakes دوباره تسخیر کردن
redevelops دوباره پیشرفته کردن
remonetize دوباره رایج کردن
redistribute دوباره پخش کردن
reinterpret دوباره تفسیر کردن
resorb دوباره جذب کردن
retaking دوباره تسخیر کردن
rephrases دوباره عبارتبندی کردن
rephrasing دوباره عبارتبندی کردن
retranslate دوباره ترجمه کردن
back fill عمل دوباره پر کردن
revalidate دوباره پادار کردن
rewire دوباره سیمکشی کردن
reuse دوباره استفاده کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
rewiring دوباره سیمکشی کردن
retry دوباره محاکمه کردن
retry دوباره ازمایش کردن
redefining دوباره تعریف کردن
regarding دوباره تسطیح کردن
reinsure دوباره بیمه کردن
reschedule دوباره برنامهریزی کردن
recollected دوباره جمع کردن
rescheduled دوباره برنامهریزی کردن
recollecting دوباره جمع کردن
reschedules دوباره برنامهریزی کردن
recollects دوباره جمع کردن
rescheduling دوباره برنامهریزی کردن
redefines دوباره تعریف کردن
rewires دوباره سیمکشی کردن
relives دوباره تجربه کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
reappraises دوباره ارزیابی کردن
reappraising دوباره ارزیابی کردن
resurface دوباره روکاری کردن
resurfaces دوباره روکاری کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
revising دوباره چاپ کردن
resurfaced دوباره روکاری کردن
reappraised دوباره ارزیابی کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com