English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
reenlistment دوباره در ارتش استخدام شدن
Other Matches
reenagement استخدام دوباره
reemploy دوباره استخدام کردن
reengage دوباره استخدام کردن
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruit سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
in service درخدمت ارتش در ارتش
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
sorb استخدام
recruitment استخدام
serviced استخدام
employment استخدام
service استخدام
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
employer استخدام کننده
employs استخدام کردن
employing استخدام کردن
employed استخدام کردن
employ استخدام کردن
unemployable غیرفابل استخدام
employable قابل استخدام
enroll استخدام کردن
featherbed استخدام کارمنداضافی
take into service استخدام کردن
retd مخفف در استخدام
engages استخدام کردن
public service استخدام دولتی
personnel manager مدیر استخدام
personnel management مدیریت استخدام
engage استخدام کردن
to retain استخدام کردن
employers استخدام کننده
working paper ورقهء استخدام کارگر
recruit نواموز استخدام کردن
recruited نواموز استخدام کردن
engage گرفتن استخدام کردن
inductee نفر استخدام شده
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
labour policy سیاست استخدام کارکنان
recruits نواموز استخدام کردن
engages گرفتن استخدام کردن
recruiting نواموز استخدام کردن
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
employs بکار گماشتن استخدام کردن
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom> استخدام کردن،اجازه دادن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to hire برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
field army ارتش
army ارتش
armies ارتش
field army ارتش صحرایی
military جنگی ارتش
field army ارتش رزمی
combined arms army ارتش مرکب
militarism ارتش سالاری
majored سرگرد ارتش
state guard ارتش ایالتی
women's army corps ارتش زنان
the red army ارتش سرخ
regular army ارتش منظم
serviceman عضو ارتش
military campaign لشکرکشی [ارتش]
regular army ارتش دائمی
standing army ارتش دائمی
standing army ارتش منظم
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
general staff ستاد ارتش
the a of the army پیشرفت ارتش
the losses of the army تلفات ارتش
general issue ملزومات ارتش
the rank and file توده ارتش
army corps سپاههای ارتش
servicemen عضو ارتش
constable افسر ارتش
army group گروه ارتش
major سرگرد ارتش
constables افسر ارتش
army artillery توپخانه ارتش
standing ارتش ثابت
regulars ارتش کادر
regular ارتش کادر
army commander فرمانده ارتش
active duty ارتش کادر
active army ارتش کادر
majoring سرگرد ارتش
irregulars ارتش نامنظم
pentagon ارتش امریکا
pentagons ارتش امریکا
army stores فروشگاه ارتش
yeomanry ارتش داوطلب از زارعین
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
regular army ارتش کادر ثابت
armies ارتش نیروی زمینی
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
women's army corps قسمت زنان ارتش
standing army ارتش کادر ثابت
the main army بخش عمده ارتش
vivandiere اغذیه فروش ارتش
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed ارتش ذخیره بیکاران
USA ارتش ایالات متحده
army alpha test ازمون الفای ارتش
to fall out معاف کردن [ارتش]
to dismiss [American E] مرخص کردن [ارتش]
to fall out مرخص کردن [ارتش]
dismissal of the armey مرخص کردن از ارتش
martial وابسته به ارتش نظامی
field grade افسر ارشد ارتش
foreignlegion سرباز داوطلب در ارتش
to dismiss [American E] معاف کردن [ارتش]
army ارتش نیروی زمینی
army general staff ستاد عمومی ارتش
brass hat افسر ارشد ارتش
brass hats افسر ارشد ارتش
regiments گردان در ارتش انگلیس
regiment گردان در ارتش انگلیس
army service area منطقه عقب ارتش
army beta test ازمون بتای ارتش
army troops یکانهای رده ارتش
general issue تدارکات عمومی ارتش
rifleman تفنگ دار [ارتش]
jcs رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
military justice قوانین جزایی ارتش
punitive article قوانین جزایی ارتش
quartermaster general رئیس کل کارپردازی ارتش
conscript army ارتش سربازان وفیفه
general officer امرای ارتش امیران
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
staffs چوب پرچم ستاد ارتش
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staffed چوب پرچم ستاد ارتش
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
fusilier هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
fusileer هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
invasion currency پول رایج ارتش اشغالگر
seasoned troops ارتش ورزیده و جنگ دیده
warlord افسر عالی رتبه ارتش
countermarch تغییر جهت حرکت ارتش
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
MI6 بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
MI5 بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
candidates داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate داوطلب خدمت در ارتش نامزد
pole position آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
defense [American E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
defence [British E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
combat helmet کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
marksman نشانه گیر [ارتش و ورزش]
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
to see service در ارتش یانیروی دریایی خدمت
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
To what do you attributeThe failure of the army? شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
conscription داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
agct ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
to engage somebody as somebody کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
joint operations عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
commissariat اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
ration credit تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
generals ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
commissariats اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
militarist ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
The army had to retreat from the battlefield. ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
veterinarians پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com