English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
He planted both his feet firmly in the ground . دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
Other Matches
daisy cutter اسبی که پایش راکم از زمین بلندمیکند
go places in pairs دوتا دوتا گردش رفتن
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
implanting کاشت
monoculture تک کاشت
planting کاشت
implanted کاشت
implant کاشت
implants کاشت
ion implantation کاشت یونی
She left me in the lurch . She stood me up. مرا کاشت ورفت
surveillance پایش
he is on his last legs پایش لب گوراست
monitor پایش [پزشکی ]
he isout of step پایش غلط است
medical monitor دستگاه پایش [پزشکی]
Just under his nose. درست پایین پایش
He sprained (twisted) his ankle. پایش پیچ خورد
Nobody can catch up with him. کسی به پایش نمی رسد
He tripped and fell . پایش گیر کرد وزمین خورد
coupled دوتا
couple دوتا
twin دوتا
twain دوتا
two and two دوتا دوتا
couples دوتا
twinned دوتا
geminate دوتا
tow هر دوتا
tows هر دوتا
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
braced بابست محکم کردن محکم بستن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
doubled : دو برابر دوتا
doubled up : دو برابر دوتا
tow دونوع دوتا
tows دونوع دوتا
the last two اخرین دوتا
double : دو برابر دوتا
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
He contradicted himself. چند جور حرف زد ( حرفش دوتا شد )
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
put two and two together <idiom> حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
pucka محکم
solid محکم
i have a secure grasp of it محکم
adamantine محکم
pukka محکم
undeviating <adj.> محکم
definite <adj.> محکم
well set محکم
frozen محکم
taut محکم
secure محکم
kills محکم
chock محکم
sturdier محکم
sturdiest محکم
sturdy محکم
unswerving <adj.> محکم
solids محکم
secures محکم
definite محکم
to hold fast محکم
kill محکم
tightly محکم
tight محکم
decisive محکم
buffs محکم
consolidated محکم
buff محکم
steady محکم
steadiest محکم
steadying محکم
rigid محکم
tighter محکم
tightest محکم
foursquare محکم
four-square محکم
deep-set محکم
steadied محکم
toughest محکم
stable محکم
tenacious محکم
tight coupling محکم
tougher محکم
tough محکم
stables محکم
tightly- محکم
steadies محکم
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
staked محکم کردن
hammers شوت محکم
fasten محکم کردن
stakes محکم کردن
hammered شوت محکم
stake محکم کردن
rivets محکم کردن
spoke محکم کردن
spokes محکم کردن
to make good محکم کردن
clinch محکم کردن
i have a secure grasp of it محکم دارمش
A firm voice . صدای محکم
hammer شوت محکم
fastened محکم کردن
tightening محکم کردن
whack محکم زدن
crimping محکم کردن
tighten محکم کردن
tightened محکم کردن
clinches محکم کردن
to seal up محکم بستن
yerk محکم بستن
steel محکم استوار
fastens محکم کردن
reinforce محکم کردن
clinched محکم کردن
reinforces محکم کردن
to stand fast محکم ایستادن
steels محکم استوار
seal up محکم بستن
steeling محکم استوار
steeled محکم استوار
clinching محکم کردن
strengthens محکم کردن
grip محکم گرفتن
clamps محکم کردن
tower of strength <idiom> پشتیبانی محکم
take up <idiom> محکم کردن
set taut محکم کردن
substantial مهم محکم
strict نص صریح محکم
stricter نص صریح محکم
stability محکم بودن
gripped محکم گرفتن
rigidify محکم کردن
pommels محکم زدن
pommel محکم زدن
strengthened محکم کردن
strengthen محکم کردن
gripe محکم گرفتن
clamp محکم کردن
clamped محکم کردن
hard soil رویه محکم
clamping محکم کردن
grips محکم گرفتن
gripping محکم گرفتن
strictest نص صریح محکم
firmly بطور محکم
catch hold of محکم نگاهداشتن
tier محکم کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com