English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
I was petrified. دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
Other Matches
amazed متعجب
wide eyed متعجب
wide-eyed متعجب
admire متعجب ساختن
i was filled with wonder متعجب شدم
openmouthed متعجب و متحیر
surprise متعجب کردن
surprises متعجب کردن
swan متعجب شدن
swans متعجب شدن
taken aback <idiom> ناگهانی متعجب شدن
I was stunned ( shocked , flabbergasted ) . خشکم زد (متعجب ومبهوت )
to be at a loss متعجب و متحیر بودن
eyes pop out <idiom> خیلی متعجب شدن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
put (something) past someone (negative) <idiom> ازکار شخص متعجب شدن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touts بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
agape مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
extremities نهایت
infinity بی نهایت
an infinite بی نهایت
extreme نهایت
extremity نهایت
excessively بی نهایت
fearfully بی نهایت
endlessly بی نهایت
an infinite quantity بی نهایت
beyond measure بی نهایت
screamingly بی نهایت
to infinity تا نهایت
to infinity بی نهایت
to a fault بی نهایت
plaguily بی نهایت
outrance نهایت
omega نهایت
infinite بی نهایت
in the extreme بی نهایت
to an extreme بی نهایت
infintesimal بی نهایت
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
sustainable energy انرژی بی نهایت
galactic بی نهایت بزرگ
infinitesimal بی نهایت کوچک
infinitesimal بی نهایت خرد
infinity بی نهایت [ریاضی]
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
breathlessly با نهایت اشتیاق
to the quick بی نهایت سراسر
infinite quantity مقدار بی نهایت
intolerable تن در ندادنی بی نهایت
frustum جزء بی نهایت کوچک
perfection of savagery نهایت وحشی گری
he did his utmost نهایت کوشش را بعمل اوردن
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
It is dirt cheap . It is a give - away . مفت است ( بی نهایت ارزان )
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
knock off one's feet <idiom> متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
The patience of job. صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
shaggy ugs فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
soaring بلند
rumbustious بلند
high بلند
loud speaker بلند گو
lengthwise بلند
megaphone بلند گو
longed بلند
talll قد بلند
talll بلند
long بلند
megaphones بلند گو
eton collan بلند
pointers خط کش بلند
longer بلند
towering بلند
amplifiers بلند گو
amplifier بلند گو
highest بلند
pointer خط کش بلند
high (1 9 to 36) بلند
mouth filling بلند
vociferous بلند
uplands بلند
tallest قد بلند
taller قد بلند
tall قد بلند
tall بلند
skyscrapers بلند
willowy بلند
loftily بلند
grandiose بلند
upland بلند
tallest بلند
loudspeaker بلند گو
highs بلند
loudly بلند
long- بلند
fortes بلند
longs بلند
aloud بلند
high grown بلند قد
forte بلند
skyscraper بلند
highfalutin بلند
longest بلند
taller بلند
legged پا بلند
eminent بلند
elevated ground زمین بلند
mount بلند شدن
capote شنل بلند
rises بلند شدن
rise بلند شدن
hornblends هرن بلند
chivalric بلند همت
hip boot چکمه بلند ضد اب
boisterous laughter خنده بلند
high rise block ساختمان بلند
blast furnace coke کک کوره بلند
coamings لبه بلند
high flying بلند پرواز
high crowned نوک بلند
hessian boot چکمه بلند
grandiloquence بلند پروازی
gigas رویش بلند تر
high hat کلاه بلند
giant swing تاب بلند
gantlope دستکش بلند
gantelope دستکش بلند
gaberdine ردای بلند
clarion شیپور بلند
high hurle مانع بلند
high pass پاس بلند
high grown بلند بالا
downland چراگاه بلند
high flying بلند خیال
mounts بلند شدن
levitating بلند شدن
toss ضربه بلند
tossed ضربه بلند
tosses ضربه بلند
tossing ضربه بلند
ambition بلند همتی
ambition بلند پروازی
ambitions بلند همتی
ambitions بلند پروازی
promontories دماغه بلند
promontory دماغه بلند
chivalrous بلند همت
fortes موسیقی بلند
surge موج بلند
surged موج بلند
surges موج بلند
sonorous قلنبه بلند
lifter بلند کننده
upland زمین بلند
uplands زمین بلند
tore علف بلند
elevated بلند مرتبه
forte موسیقی بلند
hoisted بلند کردن
riser بلند شونده
gauntlet دستکش بلند
gauntlets دستکش بلند
liberal نظر بلند
liberals نظر بلند
alp کوه بلند
alp قله بلند
alto relievo برجسته بلند
anchor at short stay لنگر بلند
aquacade فوارهء بلند
roughest پست و بلند
rough پست و بلند
hoists بلند کردن
heist بلند کردن
hoist بلند کردن
heists بلند کردن
lofty بلند بزرگ
lofty بلند پایه
magnanimity بلند همتی
heave بلند کردن
heaved بلند کردن
banquette زمین بلند
vociferant با صدای بلند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com