Dictiornary-Farsi | دوران سختی درپیش است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Difficult times lie ahead.	دوران سختی درپیش است


Other Matches

temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
frontwards	درپیش
forenamed	درپیش
aforenamed	نامبرده درپیش
coram popula	درپیش عموم
coram non judice	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
gallant	متعارف وخوش زبان درپیش زنان
indecent exposure	نمودار سازی تن برهنه درپیش مردم
business cycle	دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period	دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
aggravation	سختی
adamancy	سختی
adamancy	سر سختی
arduousness	سختی
astingency	سختی
buckram	سختی
roughing	سختی
flintiness	سختی
induration	سختی
inexorability	سختی
grievousness	سختی
hard lines	سختی
duress	سختی
rigidity	سختی
hardships	سختی
inflexibility	سختی
difficulty	سختی
heavily	به سختی
seriously	به سختی
hardness	سختی
stiffness	سختی
tenacity	سختی
toughness	سختی
difficulties	سختی
hardily	به سختی
soreness	سختی
steeliness	سختی
sternness	سختی
privations	سختی
privation	سختی
strictness	سختی
violence	سختی
severity	سختی
terribleness	سختی
intensity	سختی
hardship	سختی
rigorousness	سختی
rigorism	سختی
rigors	سختی
intension	سختی
intenseness	سختی
inexpiableness	سختی
intractability	سختی
inclemency	سختی
implacability	سختی
impenetrableness	سختی
hardness of water	سختی اب
hardiness	سختی
intolerableness	سختی
rigor	سختی
rigours	سختی
rigour	سختی
austerity	سختی
oppressiveness	سختی
odburacy	سختی
long suffering	سختی کش
circulation	دوران
rotation	دوران
cycles	دوران
cycled	دوران
gyration	دوران
swimming	دوران
period	دوران
vertigo	دوران
eras	دوران
era	دوران
periods	دوران
circulations	دوران
gyrations	دوران
cycle	دوران
rebound hardness	سختی جهشی
addle	سختی گرفتاری
soften	سختی را گرفتن
softened	سختی را گرفتن
acataposis	سختی بلع
softens	سختی را گرفتن
refractorily	باسر سختی
sclerometer	سختی سنج
strain hardness	سختی کشی
to suffer hardship	سختی کشیدن
thermosetting	سختی پذیر
softener	کاهنده سختی اب
temporary hardness	سختی موقت
strain hardness	سختی درجه
granite	سختی استحکام
permanent hardness of water	سختی دایم اب
hardenability	قابلیت سختی
hardness test	ازمایش سختی
impact hardness	سختی برخورد
eburnation	عاجی سختی
resistance	سختی مخالفت
durometer	سختی سنج
imperviousness	سختی بی اعتنائی
irreconcilability	سختی در عقیده
depth of hardening zone	عمق سختی
depth of case	عمق سختی
irreconcilableness	سختی در عقیده
duration	سختی بقاء
narrow circumstances	تنگی سختی
painfulness	زحمت سختی
permanent hardness	سختی دائمی
graveness	عبوسی سختی
stubbornly	از روی سر سختی
gameness	جان سختی
stubbornness	سر سختی لجاجت
tenacity coefficient	ضریب سختی
life of privation	زندگی در سختی
water hardness	درجه سختی آب
asperity	سختی ترشی
solidity	استواری سختی
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
hardly any	به سختی هیچ [هر]
lives	دوران زندگی
lucid interval	دوران افاقه
plane of rotation	سطح دوران
circulation	دوران خون
circulations	دوران خون
life	دوران زندگی
paleozoic	دوران اول
wifehood	دوران زوجیت
off season	در دوران کسادی
off season	در دوران کم کاری
peacetime	دوران صلح
space age	دوران کیهان
wartime	دوران جنگ
till in old [great] age	تا در دوران سالمندی
qyaternary	دوران چهارم
fulcrum	نقطه دوران
rotation about a line	دوران دور یک خط
sense of rotation	جهت دوران
stound	دوران درد
the whirligig of fashion	دوران دایمی مد
distance between centers	طول دوران
revolution	چرخش دوران
races	دوران مسیر
revolutions	دوران شورش
rotates	دوران کردن
dizzy	دچار دوران سر
axis of rotation	محور دوران
angle of rotation	زاویه دوران
race	دوران مسیر
raced	دوران مسیر
rotation	چرخش دوران
revolution	دوران شورش
climacteric	دوران یائسگی زن
rotate	دوران کردن
rotated	دوران کردن
aftertime	دوران پیری
revolutions	چرخش دوران
rebound hardness test	ازمایش سختی جهشی
red hardness	سختی گرم سرخ
stressing	سختی پریشان کردن
rockwell hardness test	ازمایش سختی راک ول
brinell hardness number	ضریب سختی برینل
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
scratch hardness tester	ازمایشگر سختی خراش
nip and tuck <idiom>	به سختی تمام کردن
scratch hardness	درجه سختی خراش
to start with difficulty	به سختی روشن شدن
scleroscope hardness	دستگاه سختی سنج
go for broke <idiom>	به سختی تلاش کردن
quenching	ترساندن درجه سختی
stresses	سختی پریشان کردن
vickers hardness test	ازمایش سختی ویکرز
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
to rub through or along	با سختی بسر بردن
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
thrust hardness	درجه سختی فشاری
hardness testing machine	دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
come down hard on <idiom>	به سختی تنبه کردن
stress	سختی پریشان کردن
drop hardness test	ازمایش سختی سقوطی
thermoplastics	پلاستیک سختی ناپذیر
It was raining hard.	باران سختی می با رید
the violence of a wind	سختی یاتندی باد
rotation around [about] a point	دوران دور نقطه ای
golden age	دوران رونق و رفاه
golden ages	دوران رونق و رفاه
jumped-up	تازه به دوران رسیده
rotation about a point	دوران دور یک نقطه
vertiginous	سرگیجهای دوران کننده
off season	وابسته به این دوران
azoic	دوران ماقبل تاریخ
revolution	دور دوران کامل
rotational	دوران گردش بدور
revolutions	دور دوران کامل