English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
fiscal year دوره مالی
fiscal years دوره مالی
financial period دوره مالی
Search result with all words
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Other Matches
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement صورت مالی گزارش مالی
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
colporteur کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
accounting classification کد مالی
financing مالی
finance مالی
financed مالی
finances مالی
financial مالی
fiscal مالی
monetary مالی
pecuniary مالی
fiscal سال مالی
snow job ماست مالی
sparge گل مالی کردن
subsidization کمک مالی
financial year سال مالی
fiscally ازلحاظ مالی
financial years سال مالی
self support استقلال مالی
illinition روغن مالی
non pecuniary غیر مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
inunction روغن مالی
judgment debt محکوم به مالی
financial budget بودجه مالی
roughcast گل مالی شده
rough usage دست مالی
in low water در تنگی مالی
fiscal policy سیاست مالی
fiscal control کنترل مالی
financial ability تمکن مالی
fiscal year سال مالی
financial e. متخصص مالی
financial data اطلاعات مالی
finance officer افسر مالی
financial crisis بحران مالی
financial circles محافل مالی
financial centers مراکز مالی
financial capital سرمایه مالی
financial bill لایحه مالی
financial assets موجودی مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial affairs امور مالی
financial adviser مشاور مالی
chamberlain نافر مالی
financial feasibility امکان مالی
financial intermediary واسطه مالی
fiscal control نظارت مالی
financial status وضع مالی
embrocations روغن مالی
financial secretary مشاور مالی
financial relations روابط مالی
financial position وضعیت مالی
financial policy سیاست مالی
felting نمد مالی
embrocation روغن مالی
financial plan برنامه مالی
financial management مدیریت مالی
financial inventory ذخایر مالی
finance markets بازارهای مالی
chamberlains نافر مالی
subvention کمک مالی
fiscal years سال مالی
financial expenses هزینههای مالی
padding لگد مالی
financially از نظر مالی
credit اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
slobbery لجن مالی
subsidy کمک مالی
mart بازار مالی
financial market بازار مالی
crediting اعتبار مالی
credits اعتبار مالی
financiers متخصص مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
Mali کشور مالی
spiel شیره مالی
anointment پماد مالی
fund اعتبار مالی
funded اعتبار مالی
waxing موم مالی
finance house موسسه مالی
capital commitment تعهدات مالی
financier متخصص مالی
sustentation استعانت مالی
sustention استعانت مالی
taction دست مالی
subsidies کمکهای مالی
unction روغن مالی
rough دست مالی کردن
roughest دست مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
scrabbling دست مالی کردن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
anointing روغن مالی کردن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
finance قسمت مالی یا دارایی
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
anoint روغن مالی کردن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
anoints روغن مالی کردن
financed قسمت مالی یا دارایی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
anointment روغن مالی تدهین
finance company شرکت تامین مالی
scrabble دست مالی کردن
financing قسمت مالی یا دارایی
current income درامد یک سال مالی
finances قسمت مالی یا دارایی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
embrocate روغن مالی کردن
means tests سنجش استطاعت مالی
aid package بسته کمک مالی
mud bath گل مالی تن برای درمان
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
tallow پیه مالی کردن
to come into a property مالی را صاحب شدن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
means test سنجش استطاعت مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
functional finance سیاست مالی اصولی
spiel شیره مالی کردن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
financial investment سرمایه گذاری مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
financial planning برنامه ریزی مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
scrabbled دست مالی کردن
fiscal مربوط به مالی یامالیه
inuct روغن مالی کردن
corporate treasurer مدیر امور مالی
felt نمد مالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
anele تدهین یا روغن مالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
grope دست مالی کورمالی کردن
groping دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
waxer کسیکه موم مالی میکند
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
consignee کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
current budget بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
merger حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com