Dictiornary-Farsi | دوست ثابت وپابر جا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
chums	دوست
chum	دوست
buddies	دوست
buddy	دوست
allying	دوست
leal	دوست
ally	دوست
bozo	دوست
heart to heart	دوست
friendless	بی دوست
schoolmates	دوست
schoolmate	دوست
heart-to-hearts	دوست
heart-to-heart	دوست
philogynist	زن دوست
unfriended	بی دوست
philoginous	زن دوست
amicable	دوست
formalist	دوست
friend	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
friends	دوست
hydrophilic	اب دوست
dienophile	دی ان دوست
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
pen pal	دوست قلمی
humanitarian	بشر دوست
girlfriends	دوست دختر
social	گروه دوست
social	جمعیت دوست
girlfriend	دوست دختر
xenophile	بیگانه دوست
loyalist	دولت دوست
loyalists	دولت دوست
zoophilic	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
family man	زن و بچه دوست
his friend's murder	قتل دوست او
boyfriend	دوست پسر
family men	زن و بچه دوست
boyfriends	دوست پسر
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
affects	دوست داشتن
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن
peaceable	صلح دوست
affect	دوست داشتن
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
disliked	دوست نداشتن
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
dislikes	دوست نداشتن
gregarious	گروده دوست
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
warlike	جنگ دوست
friends	دوست کردن
likes	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
friend	دوست کردن
fraternised	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
sporting	بازی دوست
fraternize	دوست بودن
disliking	دوست نداشتن
to make a friend of	دوست شدن با
lithophilous	سنگ دوست
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
culturist	فرهگ دوست
dendrophilous	درخت دوست
isophilic	همجنس دوست
intimado	دوست صمیمی
dislikeable	دوست نداشتنی
electrophile	الکترون دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
necrophilous	لاشه دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
patiot	میهن دوست
oxyphile	اسید دوست
oxyphil	اسید دوست
ornithophilous	مرغ دوست
kissing kind	باهم دوست
nucleophile	هسته دوست
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
heliophilous	افتاب دوست
hand in glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
halophilous	نمک دوست
hail fellow	دوست صمیمی
germanophil	المان دوست
gallophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
hemophile	خون دوست
francophil	فرانسه دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
rats	دوست بی وفا
loveable	دوست داشتنی
lovable	دوست داشتنی
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
humnanist	همنوع دوست
humansit	انسان دوست
francophile	فرانسه دوست
philanthrope	بشر دوست
chessist	شطرنج دوست
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
amativeness	دوست داشتن
patriotic	میهن دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
psychrophilic	سرما دوست
saprophytic	پوده دوست
solomon	صلح دوست
cobber	دوست صمیمی
cater cousin	دوست صمیمی
I need my e	من دوست دارم
dislikable	دوست نداشتنی
pornerastic	جنده دوست
bibliophil	کتاب دوست
philanthropists	بشر دوست
anglophile	انگلیسی دوست
philanthropist	بشر دوست
zoophilous	حیوان دوست
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
expressionism	حالت دوست
philhellene	دوست یونان
philotechnic	صناعت دوست
acidophile	اسید دوست
philotechnic	صنعت دوست
acidophile	ترشی دوست
expressionist	حالت دوست
family man	مرد خانواده - دوست
to keep friends	باهم دوست ماندن
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
family men	مرد خانواده - دوست
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
hemophile	موجود خون دوست
endearing	دوست داشتنی کننده
one's second self	دوست صمیمی شخص
to be good pax	باهم دوست بودن
amiable	مهربان دوست داشتنی
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
savor	فهمیدن دوست داشتن
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
mammonite	ثروت دوست زرپرست
saprophytic	دوست دار موادگندیده
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
patriots	وطن دوست ها [مرد]
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
dressy	متداول لباس دوست
savour	فهمیدن دوست داشتن
dressier	متداول لباس دوست
This is my friend.	این دوست من است.
dressiest	متداول لباس دوست