Dictiornary-Farsi | دوست مکاتبهای | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست مکاتبهای


Other Matches

corresponsive	مکاتبهای
postal chess	شطرنج مکاتبهای
mail order business	کسب و کار مکاتبهای
postalite	شطرنج باز مکاتبهای
correspondence chess	بازی شطرنج مکاتبهای
mail order	سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
privileged communication	مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
unfriended	بی دوست
buddies	دوست
buddy	دوست
heart-to-hearts	دوست
heart to heart	دوست
amicable	دوست
chums	دوست
chum	دوست
allying	دوست
ally	دوست
friend	دوست
philogynist	زن دوست
philoginous	زن دوست
friends	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
leal	دوست
friendless	بی دوست
hydrophilic	اب دوست
formalist	دوست
heart-to-heart	دوست
bozo	دوست
schoolmates	دوست
dienophile	دی ان دوست
schoolmate	دوست
intimado	دوست صمیمی
philotechnic	صنعت دوست
philotechnic	صناعت دوست
pornerastic	جنده دوست
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
philhellene	دوست یونان
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
psychrophilic	سرما دوست
oxyphile	اسید دوست
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
myrmecophilous	مورجه دوست
philanthrope	بشر دوست
liquorish	نوشابه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
nucleophile	هسته دوست
lipophilic	چربی دوست
ornithophilous	مرغ دوست
oxyphil	اسید دوست
lithophilous	سنگ دوست
kissing kind	باهم دوست
hemophile	خون دوست
patiot	میهن دوست
isophilic	همجنس دوست
phiadelphian	نوع دوست
phihellenic	یونانی دوست
necrophilous	لاشه دوست
his friend's murder	قتل دوست او
I need my e	من دوست دارم
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
to make a friend of	دوست شدن با
sweet tooth	شیرینی دوست
solomon	صلح دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
girlfriend	دوست دختر
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست قلمی
girlfriends	دوست دختر
saprophytic	پوده دوست
heliophilous	افتاب دوست
anglophile	انگلیسی دوست
liked	دوست داشتن
patriots	وطن دوست
like	دوست داشتن
patriot	وطن دوست
bibliophil	کتاب دوست
sporting	بازی دوست
rats	دوست بی وفا
friend	دوست کردن
likes	دوست داشتن
social	گروه دوست
social	جمعیت دوست
amativeness	دوست داشتن
acidophile	اسید دوست
acidophile	ترشی دوست
fraternizes	دوست بودن
boyfriend	دوست پسر
patriotic	میهن دوست
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
lovely	دوست داشتنی
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
expressionism	حالت دوست
philanthropists	بشر دوست
loveliest	دوست داشتنی
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
lovelier	دوست داشتنی
disliking	دوست نداشتن
friends	دوست کردن
disliked	دوست نداشتن
expressionist	حالت دوست
philanthropist	بشر دوست
dendrophilous	درخت دوست
humanitarian	بشر دوست
halophilous	نمک دوست
hail fellow	دوست صمیمی
germanophil	المان دوست
electrophile	الکترون دوست
gallophile	فرانسه دوست
hand and glove	دوست همراز
peaceable	صلح دوست
lovable	دوست داشتنی
warlike	جنگ دوست
francophil	فرانسه دوست
dislikes	دوست نداشتن
francophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
loveable	دوست داشتنی
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
dislikable	دوست نداشتنی
cater cousin	دوست صمیمی
cobber	دوست صمیمی
boyfriends	دوست پسر
chessist	شطرنج دوست
hand in glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
dislikeable	دوست نداشتنی
loyalist	دولت دوست
culturist	فرهگ دوست
loyalists	دولت دوست
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
loves	معشوقه دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
dressy	متداول لباس دوست
love	معشوقه دوست داشتن
dressier	متداول لباس دوست
loved	معشوقه دوست داشتن
dressiest	متداول لباس دوست
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
savours	فهمیدن دوست داشتن
savouring	فهمیدن دوست داشتن
This is my friend.	این دوست من است.
patriots	وطن دوست ها [مرد]
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
one's second self	دوست صمیمی شخص
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
amiable	مهربان دوست داشتنی
saprophytic	دوست دار موادگندیده
savor	فهمیدن دوست داشتن
hemophile	موجود خون دوست
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
mammonite	ثروت دوست زرپرست
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
endearing	دوست داشتنی کننده
family man	مرد خانواده - دوست
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
family men	مرد خانواده - دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
to be good pax	باهم دوست بودن
to keep friends	باهم دوست ماندن
idolised	بحد پرستش دوست داشتن
fanning	پنکه تماشاچی ورزش دوست
list	خوش امدن دوست داشتن
fan	پنکه تماشاچی ورزش دوست
I would like to know the truth.	من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.