English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
Other Matches
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
interior affairs امور داخلی
Bantu وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
Internet می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
crowding out effect اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
intervention هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
conflict of lows در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
complementing استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complemented استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complement استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complements استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
federal state دولت متحده یا دولت اتحادی
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
manager برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
clearing houses شرکتی که چکها را نقد می نماید
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
incongruously بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
clearing house شرکتی که چکها را نقد می نماید
pseudoscope شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
counter-espionage ضد جاسوسی
counterespionage ضد جاسوسی
spionnage جاسوسی
espial جاسوسی
espionage جاسوسی
counter espionage ضد جاسوسی
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
population تعداد مردم مردم
populations تعداد مردم مردم
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
spying عمل جاسوسی
to spy جاسوسی کردن
spial جاسوسی کردن
spial عملیات جاسوسی
industrial espionage جاسوسی در صنعت
espial عملیات جاسوسی
industrial espionage جاسوسی صنعتی
counterintelligence سازمان ضد جاسوسی
counterspy مامور ضد جاسوسی
spy جاسوسی کردن
Counter – espionage operations k. عملیات ضد جاسوسی
intelligence خبرگیری جاسوسی
spionnage جاسوسی کردن
spies جاسوسی کردن
espy جاسوسی کردن
espying جاسوسی کردن
spied جاسوسی کردن
espies جاسوسی کردن
stag جاسوسی کردن
stags جاسوسی کردن
fifth column دستگاه جاسوسی
espied جاسوسی کردن
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to the echo چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
espial officer افسر عملیات جاسوسی
fifth cloumn مامورین سازمانهای جاسوسی
he was shot for a spy او به جرم جاسوسی تیرباران شد
spial officer افسر عملیات جاسوسی
intervention دخالت
interventions دخالت
mediacy دخالت
interference دخالت
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
fink اعتصاب شکن جاسوسی کردن
finks اعتصاب شکن جاسوسی کردن
pickeer لاس زدن جاسوسی کردن
participated دخالت کردن
meddling دخالت بیجا
participates دخالت کردن
participate دخالت کردن
intervened دخالت کردن
take part دخالت کردن
to have a finger in the pie دخالت کردن
to strike in دخالت کردن
meddlesomeness دخالت بیجا
to chop in دخالت درگفتگوکردن
meddle دخالت بیجاکردن
interferential وابسته به دخالت
meddled دخالت بیجاکردن
meddles دخالت بیجاکردن
intervenes دخالت کردن
intervene دخالت کردن
interfere دخالت کردن
hand دخالت کمک
interfered دخالت کردن
handing دخالت کمک
admix دخالت کردن
interferes دخالت کردن
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
exchange intervention دخالت در بازار ارز
take part دخالت یا شرکت کردن
to step in دخالت کردن توامدن
interposition دخالت میانه گیری
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
organizational سازمانی
inorganization بی سازمانی
institutional سازمانی
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
intromit دخالت کردن مزاحم شدن
come between <idiom> درروابط دونفر دخالت کردن
complements پرسنل سازمانی
complementing پرسنل سازمانی
complemented پرسنل سازمانی
complement پرسنل سازمانی
augments غیر سازمانی
augmenting غیر سازمانی
augmented غیر سازمانی
organization control کنترل سازمانی
organic سازمانی الی
organizational یکان سازمانی
organization scheme نمودار سازمانی
organic سازمانی اصلی
organizational maintenance تعمیرات سازمانی
organizational maintenance نگهداری سازمانی
organizational psychology روانشناسی سازمانی
organizational identity هویت سازمانی
augment غیر سازمانی
quarters in kind منازل سازمانی
branch material position شغل سازمانی
nonorganic غیر سازمانی
organic یکان سازمانی
organization chart نمودار سازمانی
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
roll call حضور و غیاب سازمانی
side job شغل غیر سازمانی
noncrew خدمه غیر سازمانی
style ساخت [سازمانی یا سیستمی]
make-up ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
packaging ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
layout ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
design ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
style ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
make-up آرایش [سازمانی یا سیستمی]
packaging آرایش [سازمانی یا سیستمی]
layout آرایش [سازمانی یا سیستمی]
design آرایش [سازمانی یا سیستمی]
style آرایش [سازمانی یا سیستمی]
design ساخت [سازمانی یا سیستمی]
layout ساخت [سازمانی یا سیستمی]
site license مجوز درون سازمانی
validated position محل سازمانی خالی
validated position شغل بلاتصدی سازمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com