English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
Other Matches
sprint medley دو سرعت امدادی شامل 002004 و 008 متر برای مردان و 001 002 و 004 متربرای زنان
medley relay مسابقه شنای امدادی مختلط 4 در001 متر دو امدادی بامسافتهای مختلف
auxiliary امدادی
relayed امدادی
relays امدادی
relay race دو امدادی
relay امدادی
auxiliaries امدادی
relay baton چوب امدادی
pursuit relay دو امدادی تعقیبی
reinforcements نیروی امدادی
aid station پست امدادی
batons چوب امدادی دو
auxiliary امدادی کمکی
auxiliary امدادی معین
auxiliaries امدادی معین
auxiliaries امدادی کمکی
baton چوب امدادی دو
medley relay شنا و دو امدادی
pass رد کردن چوب امدادی
takeovers مبادله چوب امدادی
takeover مبادله چوب امدادی
inside pass مبادله چوب در امدادی
passes رد کردن چوب امدادی
relay amplifier تقویت کننده امدادی
passed رد کردن چوب امدادی
swedish medley دو امدادی سوئدی در تالارسرپوشیده
perseverance استقامت
strenght استقامت
perseverant با استقامت
stand up با استقامت
endurance استقامت
stand-up با استقامت
sprint pass مبادله نامرئی چوب امدادی
relayed ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relay ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relays ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
muscular endurance استقامت عضلانی
dogged persererance استقامت سخت
perseveringly با استقامت مصرانه
endurance race مسابقه استقامت
backbones استقامت استواری
backbone استقامت استواری
enduro مسابقه استقامت
fartlek تمرین دو استقامت
holdouts استقامت کردن
distance runner دونده استقامت
resists استقامت کردن
resisting استقامت کردن
staminal با اسطقس با استقامت
shear strength استقامت برشی
power endurance توان استقامت
stamina طاقت استقامت
assiduity استقامت مداومت
reluct استقامت کردن
resist استقامت کردن
resisted استقامت کردن
distance man دونده استقامت
holdout استقامت کردن
sprint relay مسابقه امدادی 4 نفره درمسافتهای مختلف
shuttle play مسابقه دو رفت و برگشت امدادی یا با مانع
exchanges رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanged رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
shuttle hurdles مسابقه دو امدادی یا رفت وبرگشت با مانع
exchange رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanging رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
persevere استقامت بخرج دادن
enduro مسابقه اتومبیلرانی استقامت
persevered استقامت بخرج دادن
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
perseveres استقامت بخرج دادن
withstanding مخالفت کردن استقامت ورزیدن
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
withstood مخالفت کردن استقامت ورزیدن
marathons یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
marathon یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
withstand مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thermoduric قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
withstands مخالفت کردن استقامت ورزیدن
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
deutsch rivet نوعی پرچ کور با استقامت زیاد
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
tolerance dose دوز دریافتی قابل استقامت ازتشعشعات اتمی
Let's see how much you can take. <idiom> ببینیم تا چه حد توانایی [استقامت] داری . [اصطلاح روزمره]
madison مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
y alloys الیاژهایی از الومینیم که میتواند استقامت خود را تادمای 052 تا 033 درجه سانتیگراد حفظ کند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
containing شامل
covering شامل
Inc شامل
far-reaching شامل
inclusive شامل
in شامل
comprising شامل
self inclusive شامل
including شامل
sweeping شامل
in- شامل
bimillenary شامل دوهزار
retrospect شامل گذشته
engirdle شامل بودن
inclusive or یای شامل
includable شامل کردنی
includible شامل کردنی
do with <idiom> شامل شدن
butyraceous شامل کره
excluding شامل نشدن
butyric شامل کره
engird شامل بودن
applying شامل شدن
trinomial شامل سه نام
comprised شامل بودن
comprises شامل بودن
ineligible شامل نشدنی
comprise شامل بودن
embrace شامل بودن
embraced شامل بودن
embraces شامل بودن
embracing شامل بودن
applies شامل شدن
apply شامل شدن
intraspecific شامل گروه بخصوصی
plenaries شامل تمام اعضاء
retroact شامل گذشته شدن
excludes شامل نشدن یا جداشدن
echaustive شامل همهء جزئیات
inclusive or gate دریچه یای شامل
exclusive آنچه شامل نمیشود
intraspecies شامل گروه بخصوصی
across the board شامل تمام طبقات
terraqueous شامل خشکی ودریا
over all شامل همه چیز
exhaustive شامل تمام جرئیات
encompass شامل بودن دربرگرفتن
encompassed شامل بودن دربرگرفتن
plenary شامل تمام اعضاء
ex post facto شامل اصول گذشته
encompasses شامل بودن دربرگرفتن
exclusion عمل شامل نشدن
exclude شامل نشدن یا جداشدن
encompassing شامل بودن دربرگرفتن
whisker کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
Is breakfast included? آیا شامل صبحانه هم میشود؟
apodictic شامل یا مستلزم بیان حقیقت
tenementary شامل ملک استیجاری اپارتمانی
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
apodeictic شامل یا مستلزم بیان حقیقت
gnomic شامل پند و ضرب المثل
entail شامل بودن فراهم کردن
entailed شامل بودن فراهم کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
thetical وابسته به یا شامل پایان نامه
thetic وابسته به یا شامل پایان نامه
tetrahydrate ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
tetraethyl شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
interface که شامل : کانال ورودی /خروجی
toffy اب نبات شامل شکر زردوشیره
contained شامل بودن خودداری کردن
contains شامل بودن خودداری کردن
contain شامل بودن خودداری کردن
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
with average شامل خسارات خصوصی وجزئی
full کامل یا شامل همه چیز
fullest کامل یا شامل همه چیز
toffee اب نبات شامل شکر زردوشیره
interfaces که شامل : کانال ورودی /خروجی
defensive منطقه دفاعی شامل دروازه
toffees اب نبات شامل شکر زردوشیره
apply درخواست کردن شامل حال بودن
turki زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
interactive قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
bumf اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
this proverb is not a to him این مثل شامل حال اونیست
twinkle box دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
sclav ect عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
english sonnet غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
applies درخواست کردن شامل حال بودن
turkic زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
except مکان دهی و ادغام شامل نیست
applying درخواست کردن شامل حال بودن
leg side قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن
scope محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
entablature قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است
subtend در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
foundation اسکلت اصلی فرش [شامل تار و پود]
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
inclusive چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
adder وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
interfaith شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
alphanumeric صفحه کلیدی که شامل حروف و اعداد است
storewide شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
interactive سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
adders وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
triathlon مسابقه سه گانه بین زنان شامل دو 001 متر
lipid مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
Is mileage included? آیا شامل مایل مسافت پیموده شده هم میشود؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com