English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
tandem دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
tandems دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
Other Matches
ap Processor Attached پردازنده الصاق شده پردازنده متصل شده
switches شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switched شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switch شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
righting ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righted ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
right ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righting مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
right مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
cellars محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
asynchronous اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند
distributes سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
distributing سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
distribute سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
processor پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
chains متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
multiprocessor عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
masters کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
mastered کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
slave پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
slaving پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
slaved پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
slaves پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
cpu ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
auxiliary پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد
auxiliaries پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد
coprocessor پردازنده جانبی مخصوص مشابه آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی برای افزایش سرعت اجرا کار کند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
SX نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
tother دومی
t' other دومی
later دومی
seconding دومی
seconds دومی
seconded دومی
second دومی
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
latter دومی این یک
dud ترقه خراب هرچیز خراب
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
the s. is better than the thir دومی ازسومی بهتراست
jacobin راهب فرقه دومی نیکن
jacobite عضو فرقه راهبان دومی نیکن
prime اولی
primal اولی
prior اولی
primes اولی
primed اولی
pristine اولی
level two cache حافظه پنهان سریع که مناسب با تخته اصلی کامپیوتر است بجز کامپیوتر با پردازنده Pentium Pro که حافظه بخشی از طراحی قطعه پردازنده است
key کلیدی که تابع دومی برای آن کلید دارد.
riding anchor لنگر اولی
failure to do the better ترک اولی
prima materia هیولای اولی
rudimental اولی یااولیه
trochaic مرکب از دو هجا که یکی بلند و دومی کوتاه باشد
native قالب اولی یا ابتدایی
lapsing ترک اولی الحاد
lapse ترک اولی الحاد
lapses ترک اولی الحاد
natives قالب اولی یا ابتدایی
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
texture mapping 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
longitudinal dihedral اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
... in such a way as to ... طوری ... که ...
in such a way <adv.> [به] طوری
... in such a way that ... طوری ... که ...
It is all right . It is o. k. طوری نیست
mirror کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrors کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
rendered گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
render گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
to be dressed to kill طوری لباس پوشیدن برای دلبری
renders گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
bit mapped screen RA قرار گیرد
it gives me the hump جرم می گیرد
breadboard می صورت گیرد
processor پردازنده
postprocessor پس پردازنده
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
Its a case of dog eat dog. وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
seals بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seal بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
I dont feel well. I feel under the weather. حالش طوری نیست که بتواند کار کند
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
The fortune teller tells fortunes . فالگیر فال می گیرد
what p do you receive? صدی چندمی گیرد
bow arm بازویی که کمان را می گیرد
penful انچه در یک قلم جا گیرد
what p do you receive? چند درصد می گیرد
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
communications processor پردازنده مخابراتی
parallel processor پردازنده موازی
multiprocessor چند پردازنده
processing unit واحد پردازنده
corprocessor کمک پردازنده
microprocessor ریز پردازنده
microprocessors ریز پردازنده
preprocessor پیش پردازنده
central processor پردازنده مرکزی
vector processor پردازنده برداری
coprocessor پردازنده کمکی
coprocessor کمک پردازنده
data processor پردازنده داده ها
mainframes پردازنده مرکزی
associative processor پردازنده انجمنی
attached processor پردازنده الصاقی
mainframe پردازنده مرکزی
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
privat docent or zent اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
footprint فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
footprints فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
manager و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
managers و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
magnum بطری که دو باده در ان جای گیرد
magnums بطری که دو باده در ان جای گیرد
He does not bite. او [مرد] گاز نمی گیرد.
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
weitek coprocessor کمک پردازنده ویتک
processor پردازنده جانبی مخصوص
mips اندازه سرعت پردازنده
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
effective خروجی میانگین پردازنده
i/o processor پردازنده ورودی و خروجی
psw کلمه وضعیت پردازنده
numeric coprocessor کمک پردازنده عددی
data communications processor پردازنده ارتباطات داده ها
math coprocessor کمک پردازنده ریاضی
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
references فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reference فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
fills پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
reprogram تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد
gridlock راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Unless the dog is trodden on the tail , it will no. <proverb> تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
pyrophorus چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
palmful انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
heuristic آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
numeric coprossor socket [پریز کمک پردازنده عددی]
bypassing روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
bypasses روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassed روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
left handed mouse تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
bypass روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
Barking dogs seldom bite. <proverb> سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
priorities شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
tenors بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenor بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
cartridge درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
cartridges درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
What is worth doing is worth doing well . <proverb> کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
nuclear equipoise گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
advisee کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
transmitter وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
transmitters وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
desktop سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com