English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
Other Matches
tuck چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucking چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucks چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
stockpile ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
restrict منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricts منحصر کردن دچار تضییقات کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
embroil دچار کردن
embroiling دچار کردن
embroils دچار کردن
embroiled دچار کردن
plagued دچار طاعون کردن
to let in for گرفتار یا دچار کردن
plaguing دچار طاعون کردن
plagues دچار طاعون کردن
plague دچار طاعون کردن
troubling دچار کردن اشفتن
troubles دچار کردن اشفتن
trouble دچار کردن اشفتن
convulsing دچار تشنج کردن
convulses دچار تشنج کردن
convulse دچار تشنج کردن
convulsed دچار تشنج کردن
swamp دچار کردن مستغرق شدن
swamped دچار کردن مستغرق شدن
swamps دچار کردن مستغرق شدن
swamping دچار کردن مستغرق شدن
traumatised دچار روان زخم کردن
traumatized دچار روان زخم کردن
traumatizes دچار روان زخم کردن
traumatize دچار روان زخم کردن
traumatizing دچار روان زخم کردن
traumatises دچار روان زخم کردن
traumatising دچار روان زخم کردن
tarry تاخیر کردن
lagged تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
slow down تاخیر کردن
tarried تاخیر کردن
tarrying تاخیر کردن
retards تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
lingers تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
lingering تاخیر کردن
dallied تاخیر کردن
put over تاخیر کردن
lingered تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
lag تاخیر کردن
lags تاخیر کردن
dally تاخیر کردن
linger تاخیر کردن
hold off <idiom> تاخیر کردن
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
fates مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
put off تاخیر کردن طفره رفتن
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stows انبار کردن بار کردن
stowed انبار کردن بار کردن
stow انبار کردن بار کردن
stowing انبار کردن بار کردن
storage انبار کردن
stash انبار کردن
stashes انبار کردن
build up پر کردن انبار
build-up پر کردن انبار
build-ups پر کردن انبار
ensile انبار کردن
yards انبار کردن
yard انبار کردن
reservedness انبار کردن
imburse انبار کردن
deep freeze انبار کردن
warehouse انبار کردن
deep freezes انبار کردن
stashing انبار کردن
warehouses انبار کردن
stashed انبار کردن
stock piling انبار کردن
stock piling ذخیره کردن در انبار
store-room جای انبار کردن
store-rooms جای انبار کردن
tenderest لطیف کردن انبار
ware room انبار کردن مخزن
tendering لطیف کردن انبار
tender لطیف کردن انبار
store room جای انبار کردن
garnered انبار کردن انباشتن
warehouse انبار کردن مخزن
tendered لطیف کردن انبار
warehouses انبار کردن مخزن
garners انبار کردن انباشتن
store اندوختن انبار کردن
storing اندوختن انبار کردن
garner انبار کردن انباشتن
dump مخزن انبار کردن
garnering انبار کردن انباشتن
hoarding انبار کردن پول
hoardings انبار کردن پول
caged storage انبار کردن به طریقه محصور
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
block storing انبار کردن بارهای قوال
to lay down wine شراب را انبار کردن یا جادادن
assignment of space تخصیص جا برای انبار کردن اماد
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
x site سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
collapsing متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapse متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
inhibiting اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
stricken دچار
stricken with fever دچار تب
afoul دچار
vertiginous دچار سرگیجه
catch دچار شدن به
hydrocephalic دچار استسقای سر
hysterical دچار هیستری
hysterical دچار تپاکی
hysterically دچار هیستری
hysterically دچار تپاکی
perverted دچار ضلالت
hydrocephalous دچار استسقای سر
dysenteric دچار زحیر
strikebound دچار اعتصاب
cropsick دچار رودل
measled دچار سرخجه
consumptive دچار مرض سل
consumptives دچار مرض سل
in queer street دچار رسوایی
agonist دچار کشمکش
agonist دچار اضطراب
seizes دچار حمله
seize دچار حمله
strangurious دچار چکمیزک
hungrier دچار گرسنگی
hungriest دچار گرسنگی
hungry دچار گرسنگی
insomnious دچار بیخوابی
dizzy دچار دوران سر
bitten with الوده دچار
wind broken دچار پربادی
seized دچار حمله
snow bound دچار برف
neuralgic دچار درداعصاب
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
understaffed دچار کمبود کارمند
rhematicky دچار باد مفاصل
neurotic دچار اختلال عصبی
necrotic دچار غانقرایایا فساداستخوان
serpiginous دچار زرد زخم
to fall into دچار [حالتی] شدن
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
to get into دچار [حالتی] شدن
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
embroiled in war دچار یا گرفتار جنگ
lumbaginous دچار کمر درد
thunderstrike دچار صاعقه شدن
bulimious دچار جوع گاوی
To have an accident. دچار تصادف شدن
thunderstrike دچار رعدوبرق شدن
moon blind دچار اماس نوبتی
neuropath دچار اختلالات عصبی
wind bound دچار باد مخالف
iritic دچار اماس عنبیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com