English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
understaffed دچار کمبود کارمند
Other Matches
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
staffs با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
members کارمند
member کارمند
official کارمند
understaffed کم کارمند
inquisitionist کارمند
jobholder کارمند
member of staff کارمند
white collar employee کارمند
employee کارمند
insiders کارمند داخلی
recruit کارمند تازه
recruited کارمند تازه
employee مستخدم زن کارمند
incorporator کارمند اتحادیه
staffers کارمند اداره
employe مستخدم زن کارمند
recruiting کارمند تازه
clerks دفتردار کارمند
clerk دفتردار کارمند
white collar کارمند دفتری
recruits کارمند تازه
personnel selection کارمند گزینی
white-collar کارمند دفتری
staffer کارمند اداره
contact field technician کارمند فنی
office-holder کارمند دولت
civil servant [British E] کارمند دولت
public officer [American E] کارمند دولت
officer کارمند دولت
official کارمند دولت
insider کارمند داخلی
probationer کارمند استاژ
probationers کارمند استاژ
office-holders کارمند دولت
shortfall کمبود
shortsage کمبود
shortfalls کمبود
deficits کمبود
deficit کمبود
deficiencies کمبود
leakages کمبود
shortage کمبود
deficiency کمبود
shortcoming کمبود
shortages کمبود
shortcomings کمبود
leakage کمبود
timekeepers کارمند ثبت اوقات
timekeeper کارمند ثبت اوقات
officer مامور کارمند اداری
officers مامور کارمند اداری
rtegistrar کارمند اداره ثبت
gasman کارمند ادارهی گاز
gasmen کارمند ادارهی گاز
civil servant مستخدم یا کارمند دولت
salaried کارمند حقوق بگیر
civil servants مستخدم یا کارمند دولت
probationers کارمند تحت ازمایش
probationer کارمند تحت ازمایش
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
oxygen deficit کمبود اکسیژن
underpopulation کمبود جمعیت
hard up <idiom> کمبود پول
credit tightness کمبود اعتباری
scurvy کمبود ویتامین C
anoxia کمبود اکسیژن
time trouble کمبود وقت
leakage کمبود کسر
leakage کمبود و کسری
leakages کمبود کسر
lacking فقدان کمبود
deficient دارای کمبود
lack کمبود نیازمندی
leakages کمبود و کسری
lacked کمبود نیازمندی
lacks کمبود نیازمندی
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
lack of confidence کمبود اعتماد به نفس
shortcoming نکته ضعف کمبود
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
avitaminosis کمبود ویتامینها در بدن
beriberi بیماری کمبود ویتامن B
leukopenia کمبود گویچههای سفیدخون
acholia فقدات یا کمبود صفرا
labor shortage کمبود نیروی کار
immunodeficiency کمبود ایمنی [پزشکی]
electron deficient molecules مولکولهای با کمبود الکترون
short supply اماد کمبود دار
shortcomings نکته ضعف کمبود
immune defect کمبود ایمنی [پزشکی]
defective دارای کمبود معیوب
dearth قحط و غلا کمبود
lack of self-confidence کمبود اعتماد به نفس
registrar کارمند اداره ثبت مدیر دروس
registrars کارمند اداره ثبت مدیر دروس
mulnutrition کمبود مواد غذائی در بدن
deficit کسر موازنه کمبود سرمایه
hypoxia کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
deficits کسر موازنه کمبود سرمایه
attenuation کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
afoul دچار
stricken with fever دچار تب
stricken دچار
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
degradation کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
strikebound دچار اعتصاب
neuralgic دچار درداعصاب
seize دچار حمله
perverted دچار ضلالت
seized دچار حمله
vertiginous دچار سرگیجه
snow bound دچار برف
strangurious دچار چکمیزک
embroil دچار کردن
hysterical دچار هیستری
wind broken دچار پربادی
hysterical دچار تپاکی
hysterically دچار هیستری
seizes دچار حمله
hysterically دچار تپاکی
embroiled دچار کردن
dysenteric دچار زحیر
cropsick دچار رودل
bitten with الوده دچار
hungrier دچار گرسنگی
agonist دچار اضطراب
agonist دچار کشمکش
catch دچار شدن به
hungriest دچار گرسنگی
hungry دچار گرسنگی
consumptive دچار مرض سل
consumptives دچار مرض سل
hydrocephalic دچار استسقای سر
hydrocephalous دچار استسقای سر
dizzy دچار دوران سر
in queer street دچار رسوایی
embroiling دچار کردن
measled دچار سرخجه
insomnious دچار بیخوابی
embroils دچار کردن
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
xerophthalmia رمد چشم مرضی در اثر کمبود ویتامین A
To have an accident. دچار تصادف شدن
neurotic دچار اختلال عصبی
wind bound دچار باد مخالف
To get into difficulties. دچار اشکال شدن
to fall into دچار [حالتی] شدن
to get into دچار [حالتی] شدن
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
troubling دچار کردن اشفتن
necrotic دچار غانقرایایا فساداستخوان
mycotic دچار ناخوشی قارچی
moon blind دچار اماس نوبتی
trouble دچار کردن اشفتن
lumbaginous دچار کمر درد
iritic دچار اماس عنبیه
plague دچار طاعون کردن
plagued دچار طاعون کردن
plagues دچار طاعون کردن
plaguing دچار طاعون کردن
convulse دچار تشنج کردن
troubles دچار کردن اشفتن
convulsed دچار تشنج کردن
convulses دچار تشنج کردن
embroiled in war دچار یا گرفتار جنگ
convulsing دچار تشنج کردن
bulimious دچار جوع گاوی
neuropath دچار اختلالات عصبی
thunderstrike دچار رعدوبرق شدن
thunderstrike دچار صاعقه شدن
to let in for گرفتار یا دچار کردن
serpiginous دچار زرد زخم
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
rhematicky دچار باد مفاصل
porriginous دچار سعفی یا کچلی
charges 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
traumatised دچار روان زخم کردن
hypochondriacal دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
swamp دچار کردن مستغرق شدن
traumatising دچار روان زخم کردن
hangry <adj.> گشنگی که دچار عصبانیت میشود
astigmatic دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
asthmatic دچار تنگی نفس اسمی
swamped دچار کردن مستغرق شدن
swamping دچار کردن مستغرق شدن
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com