English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (34 milliseconds)
English Persian
scout دیده وری کردن
scouted دیده وری کردن
scouts دیده وری کردن
Search result with all words
monitor دیده بانی کردن
monitored دیده بانی کردن
monitors دیده بانی کردن
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
espied دیده بانی کردن
espies دیده بانی کردن
espy دیده بانی کردن
espying دیده بانی کردن
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
scout پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scout عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouted پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scouted عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouts پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scouts عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
Other Matches
eyes دیده
eye water اب دیده
eye دیده
eyeing دیده
eying دیده
lookouts دیده بان
feeler دیده بان
sightless دیده نشده
imperceptible دیده نشدنی
scouted دیده وری
enntinel دیده بان
scout car خودرو دیده ور
hardened steel فولاد اب دیده
observer دیده بان
feelers دیده بان
in sight دیده شدنی
scouting دیده وری
feeders دیده بان
light of one's eyes نور دیده
lookout دیده بان
feeder دیده بان
eyeless بی بصیرت بی دیده
scouts دیده وری
monitoring دیده بانی
pitched تهیه دیده
observers دیده بان
unsight دیده نشده
scout دیده وری
indiscernible دیده نشدنی
damaged خسارت دیده
light struck نور دیده
visible دیده شدنی
vedette دیده ورسوار
worldly-wise جهان دیده
worldly wise جهان دیده
lost زیان دیده
invisible دیده نشدنی
observational وابسته به دیده بانی
cheesed off آزار دیده-اذیتشده
injured muscle عضله اسیب دیده
garret برج دیده بانی
garrets برج دیده بانی
heat affected zone منطقه حرارت دیده
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
it is of frequent بسیار دیده میشود
forward post پستهای دیده ور جلو
shock concrete بتن ضرب دیده
injured parties طرف صدمه دیده
injured parties طرف خسارت دیده
sentinels دیده بان کشیک
injured party طرف خسارت دیده
damaged shipments محموله خسارت دیده
damaged shipments کالاهای اسیب دیده
brain injured اسیب دیده مغزی
invisibly چنانکه دیده نشود
sentinel دیده بان کشیک
injured party طرف صدمه دیده
cauliflowr ear گوش اسیب دیده
weatherbeaten باد و باران دیده
had i seen him اگر من او را دیده بودم
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
sunbaked حرارت افتاب دیده
you have been seen دیده شده اید
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
stager گرگ باران دیده
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
i cannot place you نمیدانم شما را کجا دیده ام
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
battlefield evacuation تخلیه پرسنل اسیب دیده
injured person آدم آسیب دیده [زخمی]
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
visible roof سقفی که از درون دیده شود
visibility was poor چیزها درست دیده نمیشد
software mointor دیده بان نرم افزاری
unobserved fire تیر دیده بانی نشده
seasoned troops ارتش ورزیده و جنگ دیده
trainband گروه نظامی تعلیمات دیده
seasoned soldier سرباز ورزیده و جنگ دیده
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
bird's eye views منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye view منظرهای که از بلندی دیده میشود
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
My hand is bruised. دستم ضرب دیده است
picket کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
ding قسمت اسیب دیده تخته موج
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to come in to notice دیده شدن روی کار امدن
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
pickets کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
backward بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
damaged آنچه آسیب یا رنج دیده است
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
picketed کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
visually آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
nerved قطع عصب پای اسیب دیده اسب
visuals آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
scouted پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot . گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
one in the dark میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
the eye is bigger than the belly <proverb> نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
annunciator ی که برای جلب توجه دیده یا شنیده میشود
salvaged نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvage نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvages نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
bird's eye perspective پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
scouts پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
backwards بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
salvaging نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scout پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
disabled list فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
fog dog روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
phosphene حلقههای روشنایی که ازفشردن تخم چشم دیده میشود
hidden اثری که در حین آزمایش برنامه دیده نشده بود
positive که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
put-down کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
dual دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
put down کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
infinity مسافت شی از دید شخصی که اشعههای نور از شی موازی دیده می شوند.
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
many اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
recognises دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
lanugo کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
recognising دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
recognizes دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
keloid or cheloid یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
put-downs کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
recognizing دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
The damaged tanker disgorged thousands of liters of oil into the see. از تانکر آسیب دیده هزاران لیتر نفت به دریا روان شد.
grand slam علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
iguanodon سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
grand slams علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
addax یکنوع بز کوهی که رنگ روشن دارد و در افریقاو سیبری دیده میشود
carnation border حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
accadian که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
rill erosion این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
hidden پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
stratus لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
reads خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
cloud design طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why? میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
distresses توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
anti collision light چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
parity سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
jaggies لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
viruses هر بار که فایل آسیب دیده اجرا میشود. ویروس میتواند داده را خراب کند , یک پیام نشان دهد یا کاری نکند
virus هر بار که فایل آسیب دیده اجرا میشود. ویروس میتواند داده را خراب کند , یک پیام نشان دهد یا کاری نکند
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
scout car خودروی دیده وری خودروی شناسایی زرهی
postscript زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
acanthus design طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
cloud lattice design طرح ابری شبکه ای که بیشتر بصورت بندی و در فرش چین دیده می شود . زمینه معمولا زرد و شبکه ها آبی رنگ می باشد .
trefoil design طرح های سه گوش [بیشتر در حاشیه قالی بکار می رود و معمولا در لا به لای نگاره های دیگر خصوصا اسلیمی ها دیده می شود.]
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
cabbage rose طرح گل رز کلمی که بیشتر بصورت گل های توپر و در نقشه های اروپایی و طرح گل فرنگ دیده می شود
VDUs ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
vdt ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDU ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
sentinels دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
sentinel دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
Murghi rugs فرش های مرغی [این طرح در فرش های جنوب ایران بیشتر دیده شده و نمادی از مرغ یا خروس را بصورت شکل هندسی نشان می دهد.]
greige carpet فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
air scout هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com