English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
Other Matches
arbitral tribunal دیوان داوری
tribunal of arbitration دیوان داوری
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
international practice عرف بین المللی روش جاری بین المللی
international loans استقراض بین المللی بدهیهای بین المللی
permanent دایمی
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
permanent party پرسنل دایمی
permanent oppropriation تدارک دایمی
permanent flow بده دایمی
constant ثابت دایمی
constants ثابت دایمی
nonrecurring غیر دایمی
permanent rank درجه دایمی
permanent duty station پادگان دایمی
quota post شغل دایمی
permanent flow ابدهی دایمی
quota post پست دایمی
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent deligate نماینده دایمی
permanent oppointment ماموریت دایمی
permanent rank رتبه دایمی
permanent deformation تغییر شکل دایمی
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent change of station تغییر مکان دایمی
routine جریان عادی و دایمی
routinely جریان عادی و دایمی
routines جریان عادی و دایمی
permanent duty station محل خدمت دایمی
The whirligig of time revolves. دوران دایمی زمان می چرخد.
whirligig of something دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
diwan دیوان
tribunals دیوان
bureaus دیوان
bureau دیوان
chancellery دیوان
tribunal دیوان
office-holder دیوان گر
starkers دیوان
office-holders دیوان گر
divan دیوان
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
bureaucracies دیوان سالاری
bureaucratic دیوان سالارانه
supreme court دیوان تمیز
bureaucracy دیوان سالاری
tribunals دیوان محاکمات
tribunal دیوان محاکمات
office-holder دیوان سالار
office-holders دیوان سالار
prose work دیوان منثور
financial tribunal دیوان محاسبات
prose work دیوان نثر
poetical works دیوان شعر
devitry گروه دیوان
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
hight court of cassetion دیوان عالی کشور
hight court of cassetion دیوان عالی تمیز
assocation justise مستشار دیوان عالی
high court of cassation دیوان عالی کشور
Chief Justices رئیس دیوان عالی
supreme court دیوان عالی کشور
to hold an a دیوان منعقد کردن
high court of cassation دیوان عالی تمیز
Chief Justice رئیس دیوان عالی
bureaucracies کاغذ پرانی دیوان سالاری
bureaucracy کاغذ پرانی دیوان سالاری
justice of supreme court مستشار دیوان عالی کشور
iran u.s. claims tribunal دیوان دعاوی ایران و امریکا
distinguished investigated by the رای دیوان عالی کشور
bureaucrat مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrats مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
arbitration داوری
adjudication داوری
judgement داوری
justiceship داوری
judgments داوری
judgements داوری
umpirage داوری
the great inquest روز داوری
arbitration committee کمیته داوری
arbitration award رای داوری
jurisdiction clause شرط داوری
judgement day روز داوری
judgment داوری دادرسی
value judgment داوری ارزشی
vermifuge داوری ضد کرم
arbitration clause شرط داوری
appeal to arbitration توسل به داوری
umpireship داوری حکمیت
arbitrage داوری کردن
arbitrable قابل داوری
infatuated دارای داوری بد
agreement of arbitration قرارداد داوری
ad hoc arbitration داوری موردی
misjudges بد داوری کردن
d. of judgment روز داوری
arbitral award رای داوری
judgements دادرسی داوری
arbitrates داوری کردن
arbitrating داوری کردن
umpires داوری کردن
misjudge بد داوری کردن
misjudged بد داوری کردن
umpires حکمیت داوری
misjudging بد داوری کردن
umpired داوری کردن
arbitrated داوری کردن
umpiring حکمیت داوری
judgement دادرسی داوری
judgments دادرسی داوری
referees داوری کردن
refereeing داوری کردن
prejudices پیش داوری
refereed داوری کردن
referee داوری کردن
adjudge داوری کردن
arbitrate داوری کردن
umpiring داوری کردن
umpired حکمیت داوری
frame of reference چهارچوب داوری
adjudicated داوری کردن
judging داوری کردن
frames of reference چهارچوب داوری
adjudicate داوری کردن
adjudicating داوری کردن
prejudice پیش داوری
adjudicates داوری کردن
judges داوری کردن
umpire داوری کردن
judge داوری کردن
umpire حکمیت داوری
arbiters داوری کردن
judged داوری کردن
arbiter داوری کردن
de jure recognition شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
awarding حکم هیات داوری
minaei از اصطلاحات داوری کاراته
award حکم هیات داوری
he judged impartially بیطرفانه داوری کرد
umpiring داوری عملیات بازرس
reference ارجاع امر به داوری
umpire داوری عملیات بازرس
umpires داوری عملیات بازرس
references ارجاع امر به داوری
umpired داوری عملیات بازرس
awarded حکم هیات داوری
arbitrate به داوری ارجاع کردن
prejudge پیش داوری کردن
arbitration agreement موافقت نامه داوری
arbitrating به داوری ارجاع کردن
arbitrates به داوری ارجاع کردن
arbitrated به داوری ارجاع کردن
you do me injustice در حق من درست داوری نمیکنید
prejudging پیش داوری کردن
judicial قطعی داوری کننده
prejudged پیش داوری کردن
prejudges پیش داوری کردن
decision حکم دادگاه داوری
decisions حکم دادگاه داوری
to hold the scales even عادلانه داوری کردن
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
awards حکم هیات داوری
judging داوری کردن فتوی دادن
judge داوری کردن فتوی دادن
judges داوری کردن فتوی دادن
judged داوری کردن فتوی دادن
internationals بین المللی
international line خط بین المللی
international بین المللی
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
international treaties عهود بین المللی
international union اتحادیههای بین المللی
international union اتحادیه بین المللی
international trade تجارت بین المللی
international telephone circuit خط تلفنی بین المللی
international reserves اندوختههای بین المللی
international reserves ذخائر بین المللی
internationality بین المللی بودن
internationalization بین المللی کردن
internationalize بین المللی کردن
standard time وقت بین المللی
by international standards در معیارهای بین المللی
[as] compared to international standards در معیارهای بین المللی
world wars جنگ بین المللی
system international سیستم بین المللی
international practice رویه بین المللی
international migration مهاجرت بین المللی
international acts اسناد بین المللی
international date line خط موافقتنامه بین المللی
international equilibrium تعادل بین المللی
international dualism دوگانگی بین المللی
cosmopolitanism بین المللی بودن
international custom عرف بین المللی
international acts مستندات بین المللی
international court دادگاه بین المللی
lingua francas زبان بین المللی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com