English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
to be no more دیگر نبودن
Search result with all words
differ شبیه چیز دیگر نبودن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
Other Matches
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
lacked نبودن
lack نبودن
absences نبودن
absence نبودن
lacks نبودن
no new is good new نبودن خبر
to be out of heart سرخلق نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
to be at ease راحت نبودن
unconditionality معلق نبودن
inapplicability عملی نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
inedibility ماکول نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
bush در فرم نبودن
bushes در فرم نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
misbeseem زیبنده نبودن
haze روشن نبودن مه
disagree موافق نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
disagrees موافق نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
stand-off محشور نبودن
disagreed موافق نبودن
stand-offs محشور نبودن
stand off محشور نبودن
disagreeing موافق نبودن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
dishonours قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
inapprehensibility قابل درک نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonored قابل پرداخت نبودن
displease خوش ایند نبودن
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
displeases خوش ایند نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
indulging مخالف نبودن رها ساختن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
indulged مخالف نبودن رها ساختن
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
indulges مخالف نبودن رها ساختن
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
one an other یک دیگر
secus از دیگر سو
next دیگر
anymore دیگر
alternative شق دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
else دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
another دیگر
again دیگر
further دیگر
thence دیگر
furthers دیگر
furthering دیگر
alternative دیگر
alternatives شق دیگر
alternatives دیگر
no more دیگر نه
furthered دیگر
others دیگر
he is no more او دیگر
other دیگر
shunted به خط دیگر انداختن
elsewhere نقطه دیگر
about-faces جهت دیگر
elsewhere بجای دیگر
otherwhence از جای دیگر
on more بار دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
on the other hand از سوی دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
otherguess نوع دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguise جور دیگر
otherness چیز دیگر
othergates طور دیگر
shunt به خط دیگر انداختن
othergates جور دیگر
other people مردم دیگر
yon ان یکی دیگر ان
on the other part از طرف دیگر
shunts به خط دیگر انداختن
elsewhere درجای دیگر
about face جهت دیگر
never more هرگز دیگر
another یکی دیگر
another شخص دیگر
my other books کتابهای دیگر من
beside ازطرف دیگر
aliunde از منبع دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
another day یک روز دیگر
another guess نوعی دیگر
at a later period در موقع دیگر
again از طرف دیگر
variant نوع دیگر
about-faces سوی دیگر
no more of that بس است دیگر
next year سال دیگر
nevermore دیگر ابدا
nevermore هرگز دیگر
about face سوی دیگر
another guess قسمتی دیگر
other نوع دیگر
about-face سوی دیگر
others نوع دیگر
about-face جهت دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
otherwhere جای دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
in other words <adv.> به عبارت دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
videlicet به عبارت دیگر
in fact به عبارت دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com