Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
it never occurred again
دیگر واقع نشد
Other Matches
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
post mortem
پس از واقع
indeed
در واقع
postmortem
پس از واقع
As it were
در واقع
situating
واقع در
in reality
در واقع
substantially
در واقع
bestead
واقع
situate
واقع در
situated or situate
واقع
situates
واقع در
realist
واقع بین
lie
واقع شدن
situated
واقع شده در
initials
واقع در اغاز
it lies on the east of
در خاور واقع
lied
واقع شدن
lies
واقع شدن
initialling
واقع در اغاز
intramontane
واقع در کوهستان
realist
واقع گرا
intradermal
واقع در زیرپوست
realists
واقع گرا
intervascular
واقع در میان رگ ها
realists
واقع بین
intradermic
واقع در زیرپوست
intralogical
واقع در حدودمنطق
situated
واقع در جایگزین
lumbar
واقع در کمر
realistic
واقع بین
axile
واقع درمحور
hypodermal
واقع در زیرپوست
capsulate
واقع درکپسول
haemal
واقع درسوی دل
flight from reality
واقع گریزی
extreme position
واقع درمنتهاالیه
centric
واقع درمرکز
dereism
واقع گریزی
dichasial
واقع در دو طرف
objectivity
واقع بینی
realism
واقع بینی
realism
واقع گرایی
alpha lyrae
نسر واقع
initiatory
واقع در اول
realistic
واقع گرایانه
realistically
واقع بین
setting up
واقع شده
realistically
واقع گرایانه
extraception
واقع نگری
sets
واقع شده
set
واقع شده
trumped up
خلاف واقع
trumped-up
خلاف واقع
realism
واقع گرائی
initialled
واقع در اغاز
subjacent
واقع در زیر
situated or situate
واقع شده
sinisteral
واقع درسمت چپ
sincipital
واقع در جلوی سر
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
shipside
واقع در کنارکشتی
to take place
واقع شدن
occurred
واقع شدن
transpontine
واقع در انسوی پل
occurring
واقع شدن
occurs
واقع شدن
mean
واقع دروسط
meaner
واقع دروسط
meanest
واقع دروسط
procephalic
واقع در جلو سر
down-to-earth
واقع بین
down to earth
واقع بین
to come to pass
واقع شدن
yonder
واقع درانجا
take place
واقع شدن
nether
واقع در پایین
superjacent
واقع درفوق
nether
واقع در زیر
onshore
واقع در ساحل
sublunar
واقع در زیرقمر
occur
واقع شدن
hinder
واقع درعقب
hinders
واقع درعقب
postern
واقع درعقب
covenant
واقع شود
osculant
واقع شونده
covenants
واقع شود
vanward
واقع درجلو
initialed
واقع در اغاز
vega
نسر واقع
initial
واقع در اغاز
hindering
واقع درعقب
vertical
واقع در نوک
limitrophe
واقع در مرز
located inside
تو واقع شده
life like
واقع نما
untrue
خلاف واقع
hindered
واقع درعقب
precordial
واقع در پیش دل
initialing
واقع در اغاز
caudate
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
terminals
واقع در نوک پایان
mediating
درمیان واقع شدن
to keep one's feet on the ground
<idiom>
واقع بین ماندن
avail
دردسترس واقع شدن
caudel
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
ectochondral
واقع در سطح غضروف
dextral
واقع درطرف راست
ciecumoral
واقع درگرداگرد دهن
head
دربالا واقع شدن
cislunar
واقع درجو قمر
citied
واقع شده در شهر
mediates
درمیان واقع شدن
downstairs
واقع در طبقه زیر
murals
واقع برروی دیوار
post natal
واقع شونده پس از تولد
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
work
موثر واقع شدن
worked
موثر واقع شدن
nocturnal
واقع شونده درشب
alpine
واقع در ارتفاع زیاد
pragmatic
فعال واقع بین
post-natal
واقع شونده پس از تولد
terminal
واقع در نوک پایان
lateral
واقع درخط افقی
ultramarine
واقع در انسوی دریا
mediated
درمیان واقع شدن
become entitled to
مصداق ..... واقع شدن
mediate
درمیان واقع شدن
above
مافوق واقع دربالا
acceptableness
مقبول واقع شدن
critical
واقع درمرحله انتقال
interstellar
واقع در میان ستارگان
mural
واقع برروی دیوار
endocardial
واقع دردرون قلب
interdigitate
واقع در میان انگشتان
interseptal
واقع در میان جدارها
interseptal
واقع در میان پره ها
subsolar
واقع در نواحی گرمسیر
subcartilaginous
واقع در زیر غضروف
intertribal
واقع در میان قبیله ها
interurban
واقع در میان شهرها
left-hand
واقع در سمت چپی
intervertebral
واقع در میان مهره ها
sublingual
واقع درزیر زبان
interscapular
واقع در میان دو کتف
pantropic
واقع در مناطق حاره
interfacial
واقع در میان دورو
suboceanic
واقع درعمق اقیانوس
interjacent
در میان واقع شونده
intermaxillary
واقع در میان ارواره ها
sublunary
واقع در زیر ماه
intermontane
واقع در میان دو کوه
intermural
واقع در میان دیوارها
interplanetary
واقع در بین سیارات
southwestern
واقع در جنوب غربی
southwest
واقع در جنوب غربی
intra uterine
واقع در درون زهدان
pantropical
واقع در مناطق حاره
premedian
واقع در نیمه قدامی
ventral
واقع بر روی شکم
premedial
واقع در نیمه قدامی
prehepatic
واقع در جلو جگر
precostal
واقع در پیش دنده ها
pre ocular
واقع در جلو چشم
pragmatics
فعال واقع بین
nodal
واقع درنزدیک گره
moral realism
واقع نگری اخلاقی
midship
واقع درمیان کشتی
intracellular
واقع در درون سلول
situated to the right
واقع دردست راست
intratelluric
واقع در درون زمین
laterad
واقع درخط افقی
lobar
واقع در قسمتهای ریه
mid most
واقع در عین وسط
middlemost
واقع در عین وسط
midmost
واقع در عین وسط
postcardinal
واقع در پشت قلب
interdigital
واقع در میان انگشتان
interdental
واقع در میان دو دندان
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com