Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
Other Matches
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
What have I done to offend you?
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
package deal
معامله کلی معامله چکی
package deals
معامله کلی معامله چکی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
i warned him of danger
او را از خطراگاهی دادم
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
i gave the beggar one rial
یک ریال به ان گدا دادم
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i lost the train
قطار را از دست دادم
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
i did that last
ان کار را اخر از همه انجام دادم
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
I listend but heard nothing .
گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
i floored the paper
پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
I missed the connection.
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
I did the work ,but he got the credit.
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
i asked him a question
پرسشی از او کردم
i hid my self
را پنهان کردم
eureka
>من کشف کردم <
I am late.
من دیر کردم.
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
iwas late
دیر کردم
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
i knocked at the door
دق الباب کردم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
ناهار مهمانش کردم
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
i made him go
او را وادار کردم برود
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i managed to do it
ان کار را درست کردم
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i did that of my own free will
این کار را کردم
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i repaid his kindress in kind
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
If I find the time .
اگر وقت کنم ( کردم )
i saw him off the premises
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I found a hair in the soup .
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I shared out the money among four persons.
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
transaction
معامله
penny worth
معامله
selling
معامله
trucking
معامله
trucks
معامله
dealing
معامله
trucked
معامله
truck
معامله
sells
معامله
transactions
معامله
sell
معامله
bargained
معامله
bargain
معامله
bargaining
معامله
bargains
معامله
truckman
معامله گر
negotiation
معامله
transactor
معامله گر
treament
معامله
negotiations
معامله
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
swap
معامله پایاپای
object of transaction
مورد معامله
private treaty
معامله خصوصی
He goes on and on . He is most persistent .
ول کن معامله نیست
reciprocation
معامله متقابله
retorsion
معامله به مثل
short sale
معامله سلف
terms of trade
شرایط معامله
spot transaction
معامله نقدی
reciprocal treatment
معامله متقابله
not negotiable
غیرقابل معامله
to take
معامله قماری
unauthorized transaction
معامله فضولی
unconscionable bargain
معامله نامعقول
valid transaction
معامله صحیح
treater
طرف معامله
transaction on change
معامله در بورس
to make a market of
معامله کردن
invitation to treat
دعوت به معامله
to do business
معامله کردن
merchantable
قابل معامله
truckage
مبادله معامله
bargains
معامله باصرفه
sell-outs
معامله کردن
sell-out
معامله کردن
sell out
معامله کردن
negotiator
طرف معامله
dealt
حد معامله کردن
reciprocity
معامله به مثل
an nucertain transaction
معامله غرری
arbitrage
معامله به سود
arbitrage
معامله با منفعت
reciprocity
معامله بمثل
chap
معامله کردن
options
اختیار معامله
option
اختیار معامله
barterer
معامله گر پایاپای
collective bargaining
معامله جمعی
performances
انشاء معامله
performance
انشاء معامله
transact
معامله کردن
venture
معامله قماری
ventured
معامله قماری
bargaining
معامله باصرفه
ventures
معامله قماری
venturing
معامله قماری
speculative
معامله قماری
bargain
معامله باصرفه
transacts
معامله کردن
negotiable
قابل معامله
package deal
معامله یکجا
package deals
معامله یکجا
transacting
معامله کردن
transacted
معامله کردن
deals
معامله کردن
swaps
معامله پایاپای
credit sale
اعتبار در معامله
forward purchase
معامله سلف
forward dealing
معامله به وعده
fictitious transaction
معامله صوری
swopping
معامله پایاپای
trade in for
معامله کردن
strike a bargain
معامله کردن
do business
معامله کردن
trucks
معامله کردن
trucking
معامله کردن
truck
معامله کردن
swops
معامله پایاپای
dealing in futures
معامله سلف
swapped
معامله پایاپای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com