Dictiornary-Farsi | ذینفع اختراع به ثبت رسیده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
patentee	ذینفع اختراع به ثبت رسیده


Other Matches

patentee	ذینفع اختراع ثبت شده
specification	اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
patents	حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented	حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting	حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent	حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
interested	ذینفع
nominee	ذینفع
nominees	ذینفع
endorsee	ذینفع
payees	ذینفع
beneficiaries	ذینفع
beneficiary	ذینفع
payee	ذینفع
stranger	غیر ذینفع
interest	ذینفع کردن
interested	شخص ذینفع
interest groups	گروههای ذینفع
interests	ذینفع کردن
devisee	ذینفع حواله ارزی
holocausts	هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
holocaust	هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
advising bank	بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
contrivance	اختراع
patenting	حق اختراع
devices	اختراع
invention	اختراع
device	اختراع
mintage	اختراع
patent right	حق اختراع
patented	حق اختراع
patent	حق اختراع
contraptions	اختراع
contraption	اختراع
excogitation	اختراع
patents	حق اختراع
contrivances	اختراع
make something up <idiom>	اختراع کردن
minted	اختراع کردن
mint	اختراع کردن
artifice	اختراع نیرنگ
artifices	اختراع نیرنگ
to patent an invention	ثبت اختراع
drum up <idiom>	اختراع کردن
minting	اختراع کردن
pull out of a hat <idiom>	اختراع کردن
invention of the aeroplane	اختراع هواپیما
inventing	اختراع کردن
invents	اختراع کردن
forgetive	اختراع کننده
invenit	اختراع کرد
inventible	قابل اختراع
mints	اختراع کردن
invent	اختراع کردن
invented	اختراع کردن
inventive	اختراع کننده
patents	حق ثبت اختراع
inventiveness	قوه اختراع
inventiveness	هوش اختراع
appliance	تمهید اختراع
inventive power	قوه اختراع
patenting	حق تثبیت اختراع
appliances	تمهید اختراع
patented	حق ثبت اختراع
patents	حق تثبیت اختراع
fiction	داستان اختراع
fictions	داستان اختراع
patent	حق تثبیت اختراع
patenting	حق ثبت اختراع
patented	حق تثبیت اختراع
inventive power	هوش اختراع
patent	حق ثبت اختراع
patented	حق ثبت اختراع پروانه
figment	سخن جعلی اختراع
ingenuity	امادگی برای اختراع
figments	سخن جعلی اختراع
patent	اختراع ثبت شده
patent	حق ثبت اختراع پروانه
patented	اختراع ثبت شده
coin	اختراع وابداع کردن
coins	اختراع وابداع کردن
forgetive	دارای هوش اختراع
patenting	اختراع ثبت شده
contrivable	اختراع کردنی اندیشیدنی
patents	حق ثبت اختراع پروانه
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
patents	اختراع ثبت شده
patenting	حق ثبت اختراع پروانه
mellowed	رسیده
mellowing	رسیده
ripe	رسیده
riper	رسیده
mellow	رسیده
consummate	رسیده
headed	رسیده
ripest	رسیده
consummated	رسیده
consummating	رسیده
consummates	رسیده
mellows	رسیده
trump up <idiom>	ساختن ،درمغز اختراع کردن
daedal	دارای هوش اختراع پیچیده
atentee	صاحب اختراع ثبت شده
patentee	صاحب اختراع ثبت شده
patentee	صاحب اختراع ثبت شدن
europatents	حق اختراع قابل قبول دراروپا
CERN	یس که www اولین آنجا اختراع شد
compass	نقشه کشیدن اختراع کردن
in wards	کالای رسیده
jack in office	رسیده است
knee high	بزانو رسیده
floor length	رسیده بکف
culminant	باوج رسیده
new come	تازه رسیده
maturation	رسیده شدن
It's time	وقتش رسیده که
Inc	به ثبت رسیده
passed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
ripely	بطور رسیده
agreed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
overripe	بسیار رسیده
over ripe	زیاد رسیده
new arrived	تازه رسیده
full fledged	بالغ رسیده
import	کالای رسیده
in	:رسیده امده
climactic	باوج رسیده
imported	کالای رسیده
importing	کالای رسیده
full	بالغ رسیده
fullest	بالغ رسیده
overdue	موعد رسیده
approvingly	به تایید رسیده
approved	به تایید رسیده
in-	:رسیده امده
full-fledged	بالغ رسیده
It sinds into insignificance beside his invention .	این درمقابل اختراع اوهیچ است
ripens	رسیده کردن یاشدن
parvenus	تازه بدوران رسیده
evaluation	ارزیابی اخبار رسیده
evaluations	ارزیابی اخبار رسیده
pensionable	وقت بازنشستگی رسیده
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
raised to the purple	بپایه مترانی رسیده
confirmation	تایید ازاطلاعات رسیده
ripened	رسیده کردن یاشدن
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
ripening	رسیده کردن یاشدن
Did it ever occur to you that …	تا کنون بفکرت رسیده که ...
ripen	رسیده کردن یاشدن
saturant	بحد اشباع رسیده
letterboxes	جعبهی نامههای رسیده
letterbox	جعبهی نامههای رسیده
jumped-up	تازه به دوران رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.	جانم به لبم رسیده
nouveaux-riches	تازه بدوران رسیده
bequests	ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest	ارثی که بنابوصیت رسیده
nouveau-riche	تازه بدوران رسیده
antemortem	مرگ زود رسیده
indents	سفارش رسیده از خارج
indent	سفارش رسیده از خارج
grown	رسیده جوانه زده
indenting	سفارش رسیده از خارج
intersection point	نقطه بهم رسیده
aggrieved	محنت رسیده مغموم
inwards	واردات کالای رسیده
nouveau riche	تازه بدوران رسیده
parvenu	تازه بدوران رسیده
new	وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
cook up <idiom>	اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
contraption	تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
europatents	اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
new-	وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newer	وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
ajeeb	دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
nordenfelt	یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
newest	وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
i am nat my last shifts	کارد به استخوانم رسیده است
he is up a gum tree	کاردبه استخوانش رسیده است
feed water	اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains <idiom>	اگر عقلم رسیده بود
paprica	میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps	کاردبه استخوانش رسیده است
paprika	میوه رسیده فلفل قرمز
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end	استان به پایان رسیده است
it is time i was going	وقت رفتن من رسیده است
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
syngraph	تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is high time to go	وقت رفتن رسیده است
it was at its height	به منتهای درجه رسیده بود
mauser	یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalties	پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد