English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
Other Matches
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
patriarch رئیس خانواده
sheik رئیس خانواده
patriarchs رئیس خانواده
sheiks رئیس خانواده
sheikh رئیس خانواده
sheikhs رئیس خانواده
patriarchs رئیس خانواده یا طایفه
patriarch رئیس خانواده یا طایفه
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
gens خانواده
families خانواده
clan خانواده
clans خانواده
wife خانواده
menage خانواده
ilk خانواده
households خانواده
household خانواده
family خانواده
paterfamilias سالار خانواده
ecomania بیزاری از خانواده
subfamily خانواده فرعی
extended family خانواده گسترده
crustaceans خانواده خرچنگ
paterfamilias بزرگ خانواده
crustacean خانواده خرچنگ
familial مربوط به خانواده
family budget بودجه خانواده
family expenditure هزینه خانواده
font family خانواده فونت
gas family خانواده گاز
horseflesh خانواده اسب
family doctors پزشک خانواده
family doctor پزشک خانواده
family therapy خانواده درمانی
goodman بزرگ خانواده
family structure ساخت خانواده
family of computers خانواده کامپیوترها
family law حقوق خانواده
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
royalty از خانواده سلطنتی
matriarchs رئیسه خانواده
matriarch رئیسه خانواده
zinnia خانواده گل اهاری
turnicidae خانواده بلدرچین
type font خانواده حروف
mustelidea خانواده سمور
motorola 000 family خانواده موتورولا
lanthanide series خانواده لانتانیدها
member of a family عضو خانواده
royalties از خانواده سلطنتی
nation خانواده طایفه
nations خانواده طایفه
broken home خانواده گسیخته
broken homes خانواده گسیخته
turnix خانواده بلدرچین
home visit بازدید خانواده
strips موسس خانواده
nuclear families خانواده هستهای
penates خدایان خانواده
patronymic family خانواده پدرنامی
patriarchate ریاست خانواده
matronymic family خانواده مادرنامی
consanguine family خانواده هم خون
crustaceous خانواده خرچنگ
citrus خانواده مرکبات
cruciferae خانواده چلیپاییان
crustacea خانواده خرچنگ
clannishness خانواده پرستی
actinide series خانواده اکتینیدها
clansman عضو خانواده
computer family خانواده کامپیوتر
the girls دخترهای یک خانواده
conjugal family خانواده زن و شوهری
to maintain one's family خانواده خود را
apiaceae خانواده چتریان
circuit family خانواده مداری
nuclear family خانواده هستهای
bring home the bacon <idiom> نانآور خانواده
arachnida خانواده کارتنه
family planning تنظیم خانواده
culex خانواده پشه
culicidae خانواده پشه
accipitres خانواده لاشخوران
batrachia خانواده غوکان
lady bird سوسک خانواده Coccinellidae
cetaceous وابسته به خانواده بال
family planning برنامه ریزی خانواده
ganoidei خانواده سگ ماهی مینافلسان
family man مرد خانواده - دوست
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
nabid خانواده کک و ساس و حشرات
apiaceous وابسته به خانواده چتریان
royalties اعضای خانواده سلطنتی
royalty اعضای خانواده سلطنتی
family men مرد خانواده - دوست
born in the purpule عضو خانواده سلطنتی
salicaceous وابسته به خانواده بید
napoleonic وابسته به خانواده ناپلئون
lady beetle سوسک خانواده Coccinellidae
saltbush خانواده گیاهان قازایاغی
nabidae خانواده کک و ساس و حشرات
canine وابسته به خانواده سگ سگ مانند
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
family size تعداد افراد خانواده
mangrove خانواده شاه پسند
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
acalephe خانواده گزنه دریایی
acarina خانواده کرم جرب
cycas گیاه از خانواده سیکاس
lobelia خانواده گیاهان لوبلیا
viverrine خانواده گربه زباد
mangroves خانواده شاه پسند
urticaceous وابسته به خانواده گزنه
materfamilas مادر خانواده کدبانو
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
clannishly مانند یک خانواده یاقبیله دراتحاد
feverweed دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
crocodilian وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
styloipodium ته خامه گیاهان خانواده هویج
stuart خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
leguminous وابسته به خانواده پروانه اسایان
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
convolvulaceous وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
pteridophyta گیاهان اوندی خانواده سرخس
gadoid وابسته به خانواده ماهی روغن
pteridophyte گیاهان اوندی خانواده سرخس
plantagenet خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
santalaceous وابسته به تیره یا خانواده صندل
tudor خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
cimex سرخک خانواده ساس وسرخک
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
koala کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
aaron's beard گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
maccabees خانواده میهن پرستان مکابی یهود
koalas کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
gasteropod حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
ferula خانواده انقوزه وشقاقل و رازیانه ومانندانها
sequoia سرخ چوب که ازدختان خانواده کاج
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
albatross یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae
one of the most respected families یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
rush بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
pocket borough حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
rushed بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
rushing بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
paulownia جنسی از درختان کوچک چین از خانواده گل خوک
albatrosses یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
chief رئیس
chairmen رئیس
headmen رئیس
headman رئیس
Dean رئیس
Deans رئیس
mugwump رئیس
superior رئیس
superiors رئیس
mastered رئیس
commandant رئیس
sheikhs رئیس
sheiks رئیس
commandants رئیس
president رئیس
presidents رئیس
chairman رئیس
sheikh رئیس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com