Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
Other Matches
community relations
قسمت روابط عمومی
surgeon general
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
air branch
قسمت امور هوایی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
parol arrest
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
public relations
روابط عمومی
public affairs
روابط عمومی
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
superiors
رئیس
mugwump
رئیس
higher up
رئیس
syndic
رئیس
wardens
رئیس
Deans
رئیس
superior
رئیس
Dean
رئیس
head master
رئیس
head
رئیس
rulers
رئیس سر
headsman
رئیس
ruler
رئیس سر
sheik
رئیس
warden
رئیس
leader
رئیس
commandants
رئیس
commandant
رئیس
sheiks
رئیس
leaders
رئیس
headmen
رئیس
sheikhs
رئیس
headman
رئیس
president
رئیس
presidents
رئیس
administers
رئیس
administering
رئیس
administered
رئیس
administer
رئیس
sheikh
رئیس
headers
رئیس
director generals
رئیس کل
director general
رئیس کل
master
رئیس
directors
رئیس
mastered
رئیس
provosts
رئیس
directors general
رئیس کل
administrators
رئیس
header
رئیس
chiefs
رئیس
chairman
رئیس
administrator
رئیس
superintendent
رئیس
chief
رئیس
warden
رئیس
director
رئیس
provost
رئیس
chairmen
رئیس
masters
رئیس
superintendents
رئیس
sheikh
رئیس خانواده
vice president
نایب رئیس
the pro tem chief
رئیس موقت
harbour master
رئیس بندر
sheik
رئیس قبیله
surgeon
رئیس بهداری
surgeons
رئیس بهداری
sheikhs
رئیس قبیله
Prime Minister
رئیس الوزرا
Prime Ministers
رئیس الوزرا
staff manager
رئیس کارگزینی
vice chairman
نایب رئیس
sheik
رئیس خانواده
veep
نایب رئیس
First Lady
زن رئیس جمهور
chairperson
رئیس جلسه
wharfmaster
رئیس بندر
wharfmaster
رئیس اسکله
anchor man
رئیس گروه
abbot
رئیس راهبان
sheikh
رئیس قبیله
anchor men
رئیس گروه
patriarchs
رئیس خانواده
anchormen
رئیس گروه
wagon master
رئیس قطار
First Ladies
زن رئیس جمهور
abbots
رئیس راهبان
patriarch
رئیس خانواده
chairpersons
رئیس جلسه
office manager
رئیس اداره
premieres
مهمتر رئیس
premiering
مهمتر رئیس
magistrate
رئیس کلانتری
arches
موذی رئیس
magistrates
رئیس کلانتری
prefects
رئیس فرمانده
prefect
رئیس فرمانده
arch-
موذی رئیس
arch
موذی رئیس
chief of police
رئیس شهربانی
office manager
رئیس دفتر
speaker of parliament
رئیس مجلس
speaker of parliament
رئیس پارلمان
chief of state
رئیس دولت
premiere
مهمتر رئیس
premiered
مهمتر رئیس
chief of protocol
رئیس تشریفات
shipmaster
رئیس کشتی
social secretary
رئیس دفتر
wardens
رئیس زندان
site manager
رئیس کارگاه
warden
رئیس زندان
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
postmasters
رئیس پست
postmaster
رئیس پست
chieftains
رئیس قبیله
dominie
رئیس اموزشگاه
beach master
رئیس بارانداز
premier
مهمتر رئیس
mint master
رئیس ضرابخانه
bossing
رئیس کارفرما
premiers
مهمتر رئیس
mess president
رئیس باشگاه
chieftain
رئیس قبیله
Chief of Staff
رئیس ستاد
vice-chancellors
نایب رئیس
post general
رئیس کل پست
hierarch
رئیس روحانی
vice president
معاون
[رئیس]
figureheads
رئیس بی نفوذ
figureheads
رئیس پوشالی
figurehead
رئیس بی نفوذ
heresiarch
رئیس رافضیون
communication chief
رئیس ارتباطات
podesta
رئیس شهربانی
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
principal
رئیس مدیر
phylarch
رئیس قبیله
emcee
رئیس تشریفات
heguman
رئیس دیر
subprincipal
نایب رئیس
bosses
رئیس کارفرما
gun captain
رئیس توپ
gun captain
رئیس قبضه
station master
رئیس ایستگاه
stationmaster
رئیس ایستگاه
stationmasters
رئیس ایستگاه
vice chancellor
نایب رئیس
vice-chancellor
نایب رئیس
bossed
رئیس کارفرما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com