English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
lama teshu رئیس کشیشان بودایی مغولستان
Other Matches
lamasery ries خانقاه کشیشان بودایی در تبت و مغولستان
dalailama رئیس کشیشان بودایی تبت
lamasery-rise [خانقاه کشیشان بودایی در تبت]
tope گنبد بودایی برج بودایی
priest ridden زیر نفوذ کشیشان قرار گرفته منکوب کشیشان
sacerdotal وابسته به کشیشان درخور کشیشان
Mongolia مغولستان
mongoi اهل مغولستان
Buddhist بودایی
Buddhists بودایی
lama کشیش بودایی
lamas کشیش بودایی
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
calotte شبکلاه کشیشان
crane design طرح پرنده درنا [این طرح بیشتر در فرش چین و مغولستان به نشانه طول عمر بکار می رود.]
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
dominie عنوان کشیشان کلیسای هلند
pontifex عضو شورای کشیشان کاتولیک
soutane ردای مخصوص کشیشان کاتولیک
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
alb پیراهن سفید و بلند کشیشان
hood باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان
hoods باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان
shovel hat کلاه لبه پهن کشیشان انگلیس
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
your reverence عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
humeral veil پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
biretta یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
aaronic از نسل هارون جزو گروه کشیشان پایین درجه مورمن
his reverence جناب اقای- عنوان کشیشان که برابراست باعناوین قدیمی ایران
ark [نوعی قفسه برای آویزان کردن پوشاک کشیشان در کلیسا]
recessional hymn سرودیکه هنگام دست کشیدن کشیشان از عبادت نواخته میشود
maniple بازوبندیانواری که کشیشان هنگام انجام ایین ربانی ازبازوی خودمی اویزند
altar-screen [پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
hagiarchy حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
superintendents رئیس
presidents رئیس
superintendent رئیس
head رئیس
master رئیس
mastered رئیس
warden رئیس
higher up رئیس
headsman رئیس
head master رئیس
leader رئیس
leaders رئیس
warden رئیس
mugwump رئیس
administrators رئیس
administrator رئیس
superiors رئیس
masters رئیس
director general رئیس کل
director generals رئیس کل
directors general رئیس کل
superior رئیس
wardens رئیس
directors رئیس
director رئیس
ruler رئیس سر
rulers رئیس سر
administers رئیس
Dean رئیس
administering رئیس
Deans رئیس
administered رئیس
chiefs رئیس
header رئیس
headers رئیس
provost رئیس
provosts رئیس
chief رئیس
administer رئیس
syndic رئیس
commandants رئیس
sheikh رئیس
sheik رئیس
chairmen رئیس
sheikhs رئیس
commandant رئیس
sheiks رئیس
headmen رئیس
president رئیس
chairman رئیس
headman رئیس
vice chancellor نایب رئیس
vice-chancellor نایب رئیس
harbor master رئیس بندر
beach master رئیس بارانداز
vice-chancellors نایب رئیس
harbour master رئیس بندر
chairmen رئیس جلسه
gun captain رئیس قبضه
Chancellor رئیس دانشگاه
Chancellors رئیس دانشگاه
chairman رئیس جلسه
chief of police رئیس شهربانی
chief of protocol رئیس تشریفات
chief of state رئیس دولت
communication chief رئیس ارتباطات
dominie رئیس اموزشگاه
figureheads رئیس بی نفوذ
figureheads رئیس پوشالی
figurehead رئیس بی نفوذ
figurehead رئیس پوشالی
gun captain رئیس توپ
vice president معاون [رئیس]
vice president نایب رئیس
veep نایب رئیس
the pro tem chief رئیس موقت
subprincipal نایب رئیس
staff manager رئیس کارگزینی
speaker of parliament رئیس پارلمان
speaker of parliament رئیس مجلس
social secretary رئیس دفتر
site manager رئیس کارگاه
shipmaster رئیس کشتی
wagon master رئیس قطار
wharfmaster رئیس بندر
wharfmaster رئیس اسکله
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
He is in bad with the boss. با رئیس اش بد است
shop stewards رئیس گروه
shop steward رئیس گروه
First Lady زن رئیس جمهور
chairpersons رئیس جلسه
chairperson رئیس جلسه
anchormen رئیس گروه
anchor men رئیس گروه
anchor man رئیس گروه
sheik رئیس خانواده
sheik رئیس قبیله
section chief رئیس قبضه
mess president رئیس باشگاه
lord chancellor رئیس کل داوران
leadden limbs رئیس اسپ
lady principal خانم رئیس
kapell meister رئیس ارکستر
jurat رئیس شهرداری
hierarch رئیس روحانی
heresiarch رئیس رافضیون
heguman رئیس دیر
head of the state رئیس دولت
head of business firm رئیس تجارتخانه
mint master رئیس ضرابخانه
office manager رئیس اداره
office manager رئیس دفتر
sagamore رئیس ایل
sachem رئیس ایل
ring master رئیس سیرک
presidentess زن رئیس جمهور
president of the republic رئیس جمهور
president of the court رئیس دادگاه
post general رئیس کل پست
First Ladies زن رئیس جمهور
podesta رئیس شهربانی
phylarch رئیس قبیله
head mistress خانم رئیس
Chiefs of Staff رئیس ستاد
arch- موذی رئیس
arches موذی رئیس
vice chairman نایب رئیس
magistrate رئیس کلانتری
premiering مهمتر رئیس
premiered مهمتر رئیس
premiere مهمتر رئیس
sheikh رئیس قبیله
arch موذی رئیس
ringmaster رئیس گود
chieftain رئیس قبیله
magistrates رئیس کلانتری
prefect رئیس فرمانده
prefects رئیس فرمانده
premieres مهمتر رئیس
wardens رئیس زندان
warden رئیس زندان
Prime Ministers رئیس الوزرا
abbots رئیس راهبان
presidents رئیس جمهور
presidents رئیس دانشگاه
principal رئیس مدیر
chamberlain رئیس خلوت
chamberlains رئیس خلوت
premier مهمتر رئیس
premiers مهمتر رئیس
president رئیس دانشگاه
president رئیس جمهور
schoolmistresses خانم رئیس
sheikh رئیس خانواده
Prime Minister رئیس الوزرا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com