English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
to take one's ease راحت شدن یا بودن
Search result with all words
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
Other Matches
cosies راحت
cosey راحت
cosiness راحت
cozy راحت
snug راحت
tranquillity راحت
cushier راحت
cushiest راحت
cushy راحت
comfortable راحت
coziest راحت
cozies راحت
cozier راحت
comfort راحت
comforted راحت
comforting راحت
cosy راحت
cosiest راحت
cosier راحت
comforts راحت
ease راحت
eased راحت
tranquility راحت
home like راحت
homelike راحت
placid راحت
beforehand راحت
cuddly راحت
eases راحت
convenient راحت
easing راحت
set at ease راحت کردن
to take one's rest راحت کردن
to set at ease راحت کردن
bed of roses وضع راحت
stand easy در جا راحت باش
aforehand اماده راحت
sportswear لباس راحت
lay on your oars راحت باش
light handed اسان راحت
easy chair صندلی راحت
easy chairs صندلی راحت
to lie down راحت کردن
easy circumstances زندگی راحت
cozily بطور راحت
parade rest راحت باش
couthie راحت ومطبوع
Relax! راحت باش!
to send to glory راحت کردن
break راحت باش
breaks راحت باش
commodiously بطور راحت
indolence راحت طلبی
straight راحت مرتب
snug راحت واسوده
show up <idiom> راحت دیدن
rest راحت باش
relieve راحت کردن
accomodating راحت موافق
well راحت بسیارخوب
relieves راحت کردن
relieving راحت کردن
wells راحت بسیارخوب
straightest راحت مرتب
straighter راحت مرتب
to be at ease راحت نبودن
rests راحت باش
snugly بطور دنج یا راحت
ease اسودگی راحت کردن
jettison از شر چیزی راحت شدن
cuddle در بستر راحت غنودن
easy-going <adj.> راحت [آسان گیر]
cuddles در بستر راحت غنودن
cuddling در بستر راحت غنودن
cuddled در بستر راحت غنودن
eased اسودگی راحت کردن
eases اسودگی راحت کردن
jettisons از شر چیزی راحت شدن
jettisoning از شر چیزی راحت شدن
relaxed <adj.> راحت [آسان گیر]
easy <adj.> راحت [آسان گیر]
easygoing <adj.> راحت [آسان گیر]
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
humane killer تپانچه راحت کشی
Please make yourself comfortable. لطفا" راحت باشید
fall up در جا راحت باش کردن
You neednt worry . Dont bother your head. خیالت راحت باشد
dismass به راحت باش رفتن
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
easing اسودگی راحت کردن
jettisoned از شر چیزی راحت شدن
well lodged دارای منزل راحت
halts راحت باش کردن
halted راحت باش کردن
halt راحت باش کردن
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
accommodatingly بطور موافق راحت
stand easy در جا راحت باش بایستید
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
fall up درجا راحت باش بر هم زدن صف
To set someones mind at ease. خیال کسی را راحت کردن
easement راحت شدن از درد منزل
homey راحت واسوده خانه دار
lope چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loped چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alighting راحت کردن تخفیف دادن
alighted راحت کردن تخفیف دادن
alight راحت کردن تخفیف دادن
loping چهارنعل طبیعی و راحت اسب
coil up تجمع ستون در راحت باش
out of one's hair <idiom> ازشر کسی راحت شدن
alights راحت کردن تخفیف دادن
cosily بطور راحت بطورگرم ونرم
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
flagging قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
visualization تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
managers نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcase نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
manager نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
agree متفق بودن همرای بودن
include شامل بودن متضمن بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
owed مدیون بودن مرهون بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
depended مربوط بودن منوط بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com