Dictiornary-Farsi | راستی که خیلی حیف است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
It is indeed a pity	راستی که خیلی حیف است


Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
by the bye	راستی
truth	راستی
truths	راستی
i say	راستی !
in reality	راستی
in sad earnest	راستی
probity	راستی
rectitude	راستی
plumbness	راستی
your truly	راستی
rightness	راستی
is that so?	راستی
really	راستی
indeed	راستی
verities	راستی
verticality	راستی
uprightness	راستی
the trusty is that i forgot it	راستی
verity	راستی
troth	راستی
oh, by the way	ها راستی
straightness	راستی
sooth	راستی
fidelity	راستی
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rightists	جناح راستی
integrity	راستی تمامیت
veracity	راستی صحت
rightist	جناح راستی
right-winger	جناح راستی
right winger	جناح راستی
rightism	جناح راستی
right-wingers	جناح راستی
damchi	راستی و درستی
indeed	اره راستی
rectitude	راستی درستی
By the way . Incidentally.	راستی ( تا فراموش نکردم )
in the interests of truth	برای خاطر راستی
uprightaess	درستی راستی عدالت
he was very kind indeed	راستی چه اندازه مهربان بود
thereis not a p of truth init	ذرهای راستی دران نیست
honesty is the best policy	راستی ودرستی بهترین رویه
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
to mince matters	از گفتن راستی فرو گذار کردن
honesty is the best policy	عین مصلحت در راستی ودرستی است
mc carthyism	سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
very little	خیلی کم
routh	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
for long	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
far and away	خیلی
very	خیلی
ten	خیلی
dammit	خیلی
highly	خیلی
copious	خیلی
dumpiness	خیلی
to a large extent	خیلی
many	خیلی
villainous	خیلی بد
not a few	خیلی ها
damn	خیلی
thank you very much	خیلی متشکرم
pianissmo	خیلی نرم
number one	خیلی خوب
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
swith	خیلی عظیم
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
corking	خیلی زیبا
many persons	خیلی اشخاص
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
many people	خیلی اشخاص
superrabundant	خیلی زیاد
too tough	خیلی سفت
by leaps and bounds	خیلی تند
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
far	زیاد خیلی
ultraconservative	خیلی محتاط
toploftiness	خیلی متکبر
as good as	خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
at most	خیلی باشد
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
overstrung	خیلی حساس
before you can say knife	خیلی زود
benedicite	خیلی خوب
many people	خیلی از مردم
dead slow	خیلی اهسته
very light	خیلی سبک
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
hit bottom <idiom>	خیلی پست
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
level best	خیلی عالی
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
immensurable	خیلی قدیم
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
it is very easily done	خیلی به اسانی
in no time	خیلی زود
raff	خیلی زیاد
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
rotundily	چاقی خیلی
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
primely	خیلی خوب
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
iam in bad	خیلی محتاجم
lower most	خیلی پست تر
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
bone dry	خیلی خشک
far and away	خیلی دور
far off	خیلی دور
pixilated	خیلی حساس
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
giantess	زن خیلی قدبلند
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
hand and glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
precisian	خیلی دقیق
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
hand in glove	خیلی نزدیک
ritzy	خیلی شیک
piping hot	خیلی داغ
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
exceeding	خیلی زیاد
really wicked	خیلی محشر
extra	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
precipitating	خیلی سریع
infinitely	خیلی زیاد
wicked <adj.>	خیلی خوب
highs	خیلی بزرگ
often	خیلی اوقات
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
cool <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
really sick	خیلی محشر
extras	بسیار خیلی
parlous	خیلی مهیب
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
whopping	خیلی بزرگ
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
superabundant	خیلی زیاد
immediate	خیلی فوری
decrepit	خیلی پیر
open-and-shut	خیلی سهل
open and shut	خیلی سهل
Many thanks!	خیلی ممنون!
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
faraway	خیلی دور
once in the blue moon	خیلی بندرت
goody-goody	خیلی خوب
Neanderthal	خیلی کهنه
confidential	خیلی محرمانه
very good	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
well	خیلی خوب
wells	خیلی خوب
oodles	خیلی زیاد
goody-goodies	خیلی خوب
extreme	خیلی زیاد
pluperfect	خیلی عالی
pitch-black	خیلی سیاه
pitch black	خیلی سیاه