Dictiornary-Farsi | راست بین عادل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
impartial	راست بین عادل


Other Matches

just man	عادل
rightteous	عادل
righteous	عادل
just	: عادل دادگر
trustable witnesses	شهود عادل
just witnesses	شهود عادل
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
straightish	سر راست
straightish	راست
straighter	راست
sheer	یک راست
prick	راست
pricked	راست
pricking	راست
candid	راست
four-square	رک و راست
outspoken	رک و راست
straight	راست
straightest	راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
pricks	راست
erect	راست
erecting	راست
on end	راست
bee line	خط راست
bolt upright	راست
rectilineal	راست خط
freehearted	رک و راست
dextrogyrous	راست بر
dextrorotatory	راست بر
plumply	سر راست
plain spoken	یر راست
plain dealing	راست
right back	بک راست
right face	به راست راست
upright	راست
erects	راست
erected	راست
beeline	خط راست
right turn	به راست راست
wooden	راست
apeak	راست
blankly	سر راست
vertically	راست
right footed	راست پا
forthrights	سر راست
directly	سر راست
wrapover top	راست
vertical beam	راست رو
righted	راست
right	راست
truer	راست
wrapover dress	راست
wrapover skirt	راست
truest	راست
true	راست
turnabout	به راست راست
righting	راست
up front	رک و راست
turnabouts	به راست راست
uninhibited	رک و راست
right angled parallelogram	راست گوشه
cross brace	بادبند چپ و راست
right arm	دست راست
right halfback	هافبک راست
ragged right	راست ناهموار
right hand	دست راست
as the crow files	بخط راست
antiform	شکل راست
clockwise rotation	گردش به راست
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
right angled	راست گوشه
backstitch	کوک چپ و راست
battery left	رگبار از راست یا از چپ
rectification	راست گردانی
counterclockwise	حرکت از راست به چپ
set right	راست کردن
right wing	جناح راست
verity	سخن راست
verities	سخن راست
right handed rotation	گردش به راست
right handedness	راست دستی
right incline	میل به راست
orthodoxy	راست دینی
orthodoxies	راست دینی
right flank	جناح راست
prink	راست کردن
reef knots	گره راست
right-wing	جناح راست
sincere	راست نما
reef knot	گره راست
right flank	سمت راست
starboard	سمت راست
right half back	نگهبان راست
right handed	در سمت راست
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
right oblique march	میل به راست رو
truthfully	صادق راست
orthotropism	راست رویی
bolting	: راست بطورعمودی
bolts	: راست بطورعمودی
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
grape sugar	گلوکز راست بر
outside right	گوش راست
rectus	ماهیچه راست
partially true	تا یک اندازه راست
in round numbers 00	سر راست 001تا
ingenuousness	راست بازی
orthopterous	راست بال
open heartedness	راست بازی
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
truthful	صادق راست
bolt	: راست بطورعمودی
bolted	: راست بطورعمودی
orthoptera	راست بالان
orthopteran	راست بال
partially true	فی الجمله راست
fastigiate	راست بالارونده
dextrality	راست برتری
prick eared	راست گوش
dextrad	راست سویه
dexter	در طرف راست
cross-brace	بادبند چپ و راست
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
ragged left alignment	هم ترازی راست
deskew	راست کردن
deasil	طرف راست
dextrogyrous	راست گردان
right <adv.>	سمت راست
eyes right	نظر به راست
erective	راست کننده
erectile	راست کردنی
erectile	راست شدنی
to the right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
dextrosal	راست گرد
point device	کاملا راست
dextrorotatory	راست گردان
right justification	هم ترازی راست
sit up	راست نشستن
the parting on the right	فرق سر به راست
straight out	راست حسینی
straight stairs	پلکان راست
come clean <idiom>	راست گفتن
sheer	راست تند
right	درسمت راست
A straightforward answer.	جواب سر راست
erect	راست کردن
straight bow	کمان راست
erected	راست کردن
unbent	راست کردن
unbends	راست کردن
unbend	راست کردن
erects	راست کردن
erecting	راست کردن
speak the trurh	راست گفتن
To become straight.	راست شدن
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
righted	درسمت راست
to spoke the t.	راست گفتن
rectums	راست روده
rectum	راست روده
to tell the truth	راست گفتن
squaring	راست حسینی
squares	راست حسینی
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
to sit up	راست نشستن
to come to good	راست امدن
righting	درسمت راست
eton collan	یقه راست
right atrium	آتریوم راست
rectangles	راست گوش
rectangles	راست گوشه
rectangle	راست گوش
rectangle	راست گوشه
stand	راست شدن
rectilinear	راست خطی
verisimilitude	راست نمایی
simon pure	راست حسینی
right wing toward	دست راست