English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
drafting راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
Other Matches
unweight کاستن فشار اسکی
rammed راندن با فشار
rams راندن با فشار
ram راندن با فشار
kill spring فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
suck wheels رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
drivers راننده اتومبیل راننده ارابه
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
detracts کاستن
subtract کاستن
to fine down کاستن
pull down کاستن
lighten کاستن
discounted کاستن
lightening کاستن
detracting کاستن
lower کاستن از
decreases کاستن
decreased کاستن
discount کاستن
rebate کاستن
subrtraction کاستن
decrease کاستن
discounting کاستن
lowers کاستن از
discounts کاستن
lightened کاستن
lowered کاستن از
lightens کاستن
detracted کاستن
lessens کاستن
abate کاستن
abated کاستن
pares کاستن
abates کاستن
abating کاستن
pared کاستن
detract کاستن
to cut down کاستن از
subtracts کاستن
pare کاستن
to tone down کاستن
subtracting کاستن
reducing کاستن
reduces کاستن
reduce کاستن
lessen کاستن
lowering کاستن از
subtracted کاستن
lessened کاستن
draw off کاستن
lessening کاستن
rebates کاستن
extenuatextent کاستن
disquantity کاستن
disvalue ازارزش کاستن
cheapen ازقیمت کاستن
cheapened ازقیمت کاستن
softens خوابانیدن کاستن
abirritate ازحساسیت کاستن
cheapening ازقیمت کاستن
soften خوابانیدن کاستن
diminishable قابل کاستن
softened خوابانیدن کاستن
to currail expensee از هزینه کاستن
cheapens ازقیمت کاستن
decompress ازفشارهوا کاستن
decrement کاستن پلهای
back off کاستن سرعت در سر پیچ
declines تنزل کردن کاستن
declined تنزل کردن کاستن
extenuate تخفیف دادن کاستن از
shortened مختصر کردن کاستن
allays از شدت چیزی کاستن
decline تنزل کردن کاستن
allay از شدت چیزی کاستن
pull up کاستن سرعت اسب
allaying از شدت چیزی کاستن
damping کاستن ازنوسانات دستگاه
shorten مختصر کردن کاستن
live load reduction کاستن از بار زنده
qualifies ازبدی چیزی کاستن
disaffect از علاقه و محبت کاستن
allayed از شدت چیزی کاستن
shortens مختصر کردن کاستن
declining تنزل کردن کاستن
qualify ازبدی چیزی کاستن
steersman راننده
driver راننده
drivers راننده
pilot راننده
driving راننده
helmsmen راننده
the man at the wheel راننده
helmsman راننده
piloted راننده
wheelsman راننده
pilots راننده
wheelman راننده
motor man راننده
impelent راننده
slowdowns کاستن سرعت یا میزان چیزی
devaluing از ارزش وشخصیت کسی کاستن
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
compensator وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
devalued از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defusing خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdown کاستن سرعت یا میزان چیزی
defuse خنثی کردن از وخامت کاستن
defused خنثی کردن از وخامت کاستن
devalues از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defuses خنثی کردن از وخامت کاستن
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
devalue از ارزش وشخصیت کسی کاستن
motorman راننده موتور
bulldozerer راننده بولدوزر
cabman راننده تاکسی
truckers راننده کامیون
carter راننده گاری
chauffeured راننده ماشین
bus driver راننده اتوبوس
taximan راننده تاکسی
driver راننده گرداننده
drivers راننده گرداننده
chauffeurs راننده ماشین
chauffeuring راننده ماشین
hot shoe راننده زبردست
trucker راننده کامیون
drive's cab اطاق راننده
drive's seat صندلی راننده
driver's mate شاگرد راننده
train driver راننده قطار
locomotive driver [British E] راننده قطار
locomotive operator [British E] راننده قطار
train operator [American E] راننده قطار
railroad engineer [American E] راننده قطار
locomotive engineer [American E] راننده قطار
power plant پیش راننده
power plants پیش راننده
propulsive پیش راننده
road hog <idiom> راننده بیابان
power unit پیش راننده
chauffeur راننده ماشین
truckman راننده کامیون
cabbie راننده تاکسی
cabbies راننده تاکسی
assistant driver کمک راننده
cabby راننده تاکسی
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
derogate کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
hackney man راننده درشکه کرایهای
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
hackman راننده درشکه کرایهای
timer وقت نگهدار هر راننده
diver راننده قایق موتوری
gondolier راننده کرجی ونیزی
timers وقت نگهدار هر راننده
piloted راننده قایق روی یخ
pilots راننده قایق روی یخ
pilot راننده قایق روی یخ
outboarder راننده قایق موتوری
pick off رد شدن از راننده دیگر
repellent راننده بیزار کننده
gondoliers راننده کرجی ونیزی
iceboater راننده قایق روی یخ
motor man راننده واگون یالوکوموتیوبرقی
karter راننده اتومبیل کوچک
catch driver راننده اجیر ارابه
repellents راننده بیزار کننده
steered راندن
forces راندن
drives راندن
steering راندن
sailings راندن
sailed راندن
sail راندن
unkennel راندن
forcing راندن
drive راندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com