English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
steam propulsion of ships راندن کشتی ها بوسیله بخار
Other Matches
tamp بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
power block سد کرپدن راه مدافع بوسیله مهاجم با راندن او به عقب بابکنار
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
hydroelectric وابسته به تولید نیروی برق بوسیله اب یا بخار
hydro-electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
hydro electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
steam boat کشتی بخار
steamers کشتی بخار
steamer کشتی بخار
steam ship کشتی بخار
steamboat کشتی بخار
steamship کشتی بخار
margine boiler دیگ بخار کشتی
paddle wheel چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
seaborne بوسیله کشتی حمل شده
walk the plank <idiom> مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
debriefing پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
lubber's hole سوراخی در نوک کشتی نزدیک دگل که طناب دگل بوسیله ان بالا وپایین میرود
precipitation of moisture انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
powering راندن
powers راندن
runs راندن
run راندن
rein راندن
steered راندن
stub راندن
advance راندن
advances راندن
poach راندن
unkennel راندن
guide راندن
guided راندن
guides راندن
poaches راندن
stubbed راندن
stubbing راندن
steers راندن
advancing راندن
sail راندن
sailed راندن
sailings راندن
steering راندن
stubs راندن
poached راندن
powered راندن
pulsion راندن
forcing راندن
row راندن
rows راندن
drives راندن
rowed راندن
booh راندن
drive راندن
cuple راندن
power راندن
steer راندن
forces راندن
conn راندن
driftage راندن
force راندن
expels بیرون راندن
repulsion عقب راندن
expel بیرون راندن
expelled بیرون راندن
expelling بیرون راندن
piloted راندن ازمایشی
motored اتومبیل راندن
motor اتومبیل راندن
motor- اتومبیل راندن
to wear away اهسته راندن
pilots راندن ازمایشی
sleigh سورتمه راندن
pilot راندن ازمایشی
to drive a bus اتوبوسی را راندن
to expel [from] بیرون راندن [از]
sleighs سورتمه راندن
to whisk away or off راندن پرندن
motors اتومبیل راندن
hurrying راندن شتاب
rammed راندن با فشار
to sail avessel راندن قایق
propel بجلو راندن
propelled بجلو راندن
propels بجلو راندن
ram راندن با فشار
discharged بیرون راندن
smoke out بیرون راندن
rerun باز راندن
rams راندن با فشار
sled سورتمه راندن
sleds سورتمه راندن
hurry راندن شتاب
hurries راندن شتاب
toe با پنجه پا راندن
speed باسرعت راندن
speeding باسرعت راندن
speeds باسرعت راندن
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
whisking راندن جاروب کردن
whisked راندن جاروب کردن
propulsion دفع پیش راندن
drive راندن گرداندن گرداننده
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
whisks راندن جاروب کردن
seaman ship مهارت در راندن قایق
drives راندن گرداندن گرداننده
whisk راندن جاروب کردن
to lump them all together <idiom> همه را با یک چوب راندن
stroking راندن کمتر از فرفیت
home جا به داخل لوله راندن
exorcises دفع کردن راندن
exorcised دفع کردن راندن
repulsing دفع کردن راندن
repulses دفع کردن راندن
repulsed دفع کردن راندن
repulse دفع کردن راندن
chasing راندن واخراج کردن
chases راندن واخراج کردن
chased راندن واخراج کردن
chase راندن واخراج کردن
exorcising دفع کردن راندن
exorcize دفع کردن راندن
exorcizes دفع کردن راندن
chace راندن واخراج کردن
powerboating راندن قایق موتوری
exorcized دفع کردن راندن
sailplaning راندن هواپیمای بی موتور
push [email] پیشرانی، پیش راندن [رایانامه]
expatriates از کشور خود راندن
punting با چوب دست راندن
stroked راندن کمتر از فرفیت
expatriate از کشور خود راندن
exorcizing دفع کردن راندن
descants زیاد سخن راندن
descant زیاد سخن راندن
homes جا به داخل لوله راندن
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroke راندن کمتر از فرفیت
sledges پتک زدن سورتمه راندن
wafting بهوا راندن بحرکت در اوردن
dislodges از جای خودبیرون کردن راندن
sledge پتک زدن سورتمه راندن
dislodging از جای خودبیرون کردن راندن
dislodged از جای خودبیرون کردن راندن
wafted بهوا راندن بحرکت در اوردن
solo بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
solos بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
waft بهوا راندن بحرکت در اوردن
disroot ازجای خودبیرون کردن راندن
wafts بهوا راندن بحرکت در اوردن
wedge گوه چوبی بسختی راندن
rechamber دوباره به داخل لوله راندن
wedged گوه چوبی بسختی راندن
wedges گوه چوبی بسختی راندن
ramming راندن گلوله به داخل لوله
wedging گوه چوبی بسختی راندن
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
dislodge از جای خودبیرون کردن راندن
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
rams پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram پر کردن توپ راندن به داخل لوله
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
hackery ارابه هندی که کاونربرای راندن ان بکارمیبرند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com