Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
top a gap
رخنهای راگرفتن درست کردن
Other Matches
staunchness
بی رخنهای
eviscerate
خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
to occlude
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
envelop
دورچیزی راگرفتن
envelops
دورچیزی راگرفتن
enveloping
دورچیزی راگرفتن
enveloped
دورچیزی راگرفتن
exhaust
نیروی چیزی راگرفتن
supplants
جای چیزی راگرفتن
supplanting
جای چیزی راگرفتن
supplanted
جای چیزی راگرفتن
obstruct
جلو چیزی راگرفتن
stanch
جلو خونریزی راگرفتن
supplant
جای چیزی راگرفتن
sleuth
رد پای کسی راگرفتن
obstructing
جلو چیزی راگرفتن
bestead
جای کسی راگرفتن
sleuths
رد پای کسی راگرفتن
intercepted
جلو کسی راگرفتن
intercepting
جلو کسی راگرفتن
obstructs
جلو چیزی راگرفتن
decalcify
کلسیم چیزی راگرفتن
exhausts
نیروی چیزی راگرفتن
to hold the purse strings
جلو پول راگرفتن
intercepts
جلو کسی راگرفتن
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
intercept
جلو کسی راگرفتن
take (someone) under one's wing
<idiom>
زیرپروبال شخص راگرفتن
obstructed
جلو چیزی راگرفتن
scrag
گلوی کسی یا چیزی راگرفتن
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
perk
سینه جلو دادن خود راگرفتن
perks
سینه جلو دادن خود راگرفتن
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
to put in to shape
درست کردن
fix up
درست کردن
manufactured
درست کردن
to set to rights
درست کردن
make up
درست کردن
redd
درست کردن
trim
درست کردن
gulleys
درست کردن
makes
درست کردن
gullies
درست کردن
gully
درست کردن
make
درست کردن
shape
درست کردن
concoct
درست کردن
concocted
درست کردن
concocting
درست کردن
concocts
درست کردن
set right
درست کردن
correcting
درست کردن
to set
درست کردن
clean
درست کردن
to set in order
درست کردن
cleans
درست کردن
cleanest
درست کردن
to sct aright
درست کردن
fashions
درست کردن
fashioning
درست کردن
shapes
درست کردن
set in order
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
weave
درست کردن
weaves
درست کردن
corrects
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
correct
درست کردن
fashion
درست کردن
fashioned
درست کردن
cleaned
درست کردن
builds
درست کردن
trims
درست کردن
buildings
درست کردن
build
درست کردن
fabricating
درست کردن
trimmest
درست کردن
fabricates
درست کردن
fettle
درست کردن
fabricate
درست کردن
to fix up
درست کردن
adapt
درست کردن
fabricated
درست کردن
manufactures
درست کردن
to erect into
درست کردن از
indite
درست کردن
manufacture
درست کردن
to get up
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
re form
دوباره درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
to toss up
زود درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
dresses
درست کردن لباس
frame
پاپوش درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
scrambles
املت درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
scrambled
املت درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
hedge
خاربست درست کردن
pond
حوض درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
exacts
تحمیل کردن بر درست
scramble
املت درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
dress
درست کردن لباس
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
vint
درست کردن یا ریختن
to make something
چیزی را درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulated
با دست درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
to mill flour
ارد درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
manipulates
با دست درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
manipulated
با استادی درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
ponds
حوض درست کردن
teams
دسته درست کردن
team
دسته درست کردن
scrambling
املت درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
blow down
بافوت درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make
درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
to play up
درست و حسابی بازی کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
vault
گنبد یاطاق درست کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
spell
املاء کردن درست نوشتن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com