English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (44 milliseconds)
English Persian
penetrate رخنه کردن سوراخ کردن
penetrated رخنه کردن سوراخ کردن
penetrates رخنه کردن سوراخ کردن
penetract رخنه کردن سوراخ کردن
Search result with all words
thrust سوراخ کردن رخنه کردن در
thrusting سوراخ کردن رخنه کردن در
thrusts سوراخ کردن رخنه کردن در
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
Other Matches
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
to drive a wedding into رخنه کردن در
to fret a passage رخنه کردن
breach رخنه کردن در
penetration رخنه کردن
penetrated رخنه کردن
penetrates رخنه کردن
breaches رخنه کردن در
breached رخنه کردن در
penetrate رخنه کردن
infiltration رخنه کردن
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
poops از عقب رخنه کردن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
poop از عقب رخنه کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
transpires فاش شدن رخنه کردن
transpire فاش شدن رخنه کردن
crevasses شکاف زدن رخنه کردن
pierce رخنه کردن فرو رفتن
pierces رخنه کردن فرو رفتن
crevasse شکاف زدن رخنه کردن
transpired فاش شدن رخنه کردن
transpiring فاش شدن رخنه کردن
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
cancellate سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
peeped از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
riddle سوراخ سوراخ کردن
riddles سوراخ سوراخ کردن
perforate سوراخ کردن نفوذ کردن
gimlet سوراخ کردن مته کردن
punched منگنه کردن سوراخ کردن
impaled سوراخ کردن احاطه کردن
impale سوراخ کردن احاطه کردن
impaling سوراخ کردن احاطه کردن
perforating سوراخ کردن نفوذ کردن
gimlets سوراخ کردن مته کردن
perforates سوراخ کردن نفوذ کردن
impales سوراخ کردن احاطه کردن
punches منگنه کردن سوراخ کردن
punch منگنه کردن سوراخ کردن
stick سوراخ کردن نصب کردن
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
foraminate سوراخ کردن
wear a hole in سوراخ کردن
pierce سوراخ کردن
to drill through سوراخ کردن
drills سوراخ کردن
to punch a hole in سوراخ کردن
delving سوراخ کردن
to set abroach سوراخ کردن
delves سوراخ کردن
steek سوراخ کردن
broach سوراخ کردن
pools سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کردن
pooled سوراخ کردن
broached سوراخ کردن
pool سوراخ کردن
delve سوراخ کردن
to burn a hole سوراخ کردن
delved سوراخ کردن
broaches سوراخ کردن
stabbed سوراخ کردن
scuttles سوراخ کردن
scuttling سوراخ کردن
perforates سوراخ کردن
stabs سوراخ کردن
punched سوراخ کردن
perforate سوراخ کردن
bores سوراخ کردن
transfix سوراخ کردن
punches سوراخ کردن
drill سوراخ کردن
stab سوراخ کردن
scuttle سوراخ کردن
scuttled سوراخ کردن
perforating سوراخ کردن
bore سوراخ کردن
incising سوراخ کردن
to poke a hole in any thing سوراخ کردن
boring سوراخ کردن
punch سوراخ کردن
broaching سوراخ کردن
to break open سوراخ کردن
gore سوراخ کردن
drilled سوراخ کردن
gored سوراخ کردن
gores سوراخ کردن
pierces سوراخ کردن
goring سوراخ کردن
gride سوراخ کردن فرورفتن
precision bore سوراخ کردن دقیق
broaching سوراخ کردن قایق
pertusion عمل سوراخ کردن
puncturing سوراخ کردن شکست
pecking بانوک سوراخ کردن
pecks بانوک سوراخ کردن
pecked بانوک سوراخ کردن
lack vt با گلوله سوراخ کردن
spit سوراخ کردن تف انداختن
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
broached سوراخ کردن قایق
spits سوراخ کردن تف انداختن
broach سوراخ کردن قایق
burr بامته سوراخ کردن
burring بامته سوراخ کردن
burrs بامته سوراخ کردن
back drill از پشت سوراخ کردن
burred بامته سوراخ کردن
hollow forge سوراخ کردن گرم
prong باچنگ ک سوراخ کردن
prongs باچنگ ک سوراخ کردن
peck بانوک سوراخ کردن
broaches سوراخ کردن قایق
punctured سوراخ کردن شکست
punched سوراخ ایجاد کردن
punches مهر کردن سوراخ
punch سوراخ ایجاد کردن
punch مهر کردن سوراخ
punches سوراخ ایجاد کردن
lancinate بانیزه سوراخ کردن
puncture سوراخ کردن شکست
punched مهر کردن سوراخ
tusk سوراخ کردن یا کندن
punctures سوراخ کردن شکست
transfixion عمل سوراخ کردن
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
to peck a hole in با نوک سوراخ کردن
tusks سوراخ کردن یا کندن
jabbed خنجر زدن سوراخ کردن
drilled سوراخ کردن چاه کندن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
slots سوراخ کردن شکاف کوچک
jabbing خنجر زدن سوراخ کردن
slot سوراخ کردن شکاف کوچک
back drilling attachment تجهیزات سوراخ کردن از پشت
drills سوراخ کردن چاه کندن
slotting سوراخ کردن شکاف کوچک
jab خنجر زدن سوراخ کردن
jabs خنجر زدن سوراخ کردن
puncture سوراخ کردن پنچر شدن
drill سوراخ کردن چاه کندن
punctured سوراخ کردن پنچر شدن
puncturing سوراخ کردن پنچر شدن
notch شکاف چوبخط سوراخ کردن
notches شکاف چوبخط سوراخ کردن
punctures سوراخ کردن پنچر شدن
ruptures شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
rupturing شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
karatonyxis عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
bores وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
borer هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
pinhole سوراخ کردن برای گوشی یاز
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
fraise گشادتر کردن سوراخ اره مدور
rupture شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
bore وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
jackhammer مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
concrete coring drill مته برای سوراخ کردن هسته بتن
trepanation مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
angle drill ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
fenestration چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
float stone سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
foraminate ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
leaks رخنه
punctures رخنه
gap رخنه
punctured رخنه
leaked رخنه
chasms رخنه
chinks رخنه
influx رخنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com