English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English Persian
neural conduction رسانش عصبی
Search result with all words
parabiosis وقفه رسانش عصبی
Other Matches
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
conduction رسانش
stimulus conduction رسانش محرک
saltatory conduction رسانش پرشی
bone conduction رسانش استخوانی
metallic conduction رسانش فلزی
electrical conduction رسانش الکتریکی
metallic conduction رسانش فلز
conduction electron الکترون رسانش
conduction velocity سرعت رسانش
electrolytic conduction رسانش الکترولیتی
equivalent conduction رسانش هم ارز
steady state conduction رسانش با حالت پایا
conduction band edge لبه نوار رسانش
conduction رسانش الکتریکی هدایت
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
engram رد عصبی
nervous عصبی
nervelessness بی عصبی
abnerval عصبی
uptight عصبی
keyed up <idiom> عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
neural عصبی
twitchy عصبی
neurotic عصبی
neurogram رد عصبی
overwrought عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve current جریان عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
nerve ending پایانه عصبی
nerve center مرکز عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
nerve cell سلول عصبی
nerve cell یاخته عصبی
nerve block وقفه عصبی
Relax! عصبی نشو!
neural bond پیوند عصبی
nerve fibre تار عصبی
neurofibril تار عصبی
plexus شبکه عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
neurocyte یاخته عصبی
neuritis التهاب عصبی
neural satiation اشباع عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
neural network شبکه عصبی
neural induction القای عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural arc قوس عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
nerve tissue بافت عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
willies حمله عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
causalgia سوزش عصبی
shocks حمله عصبی
nerve رشته عصبی
nerves رشته عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
neuron یاخته عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
neurons یاخته عصبی
nervous system دستگاه عصبی
ganglion غده عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
interneural داخل عصبی
neuralgia درد عصبی
interneuron داخل عصبی
preganglionic قبل از عقده عصبی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neurogenic دارای ریشه عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neuropath دچار اختلالات عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
hysteria هیستری حمله عصبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
neurotic دچار اختلال عصبی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
tract دسته تار عصبی
tracts دسته تار عصبی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
cns دستگاه عصبی مرکزی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
tensing عصبی وهیجان زده
tenses عصبی وهیجان زده
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
tensed عصبی وهیجان زده
tenser عصبی وهیجان زده
neuroblast یاخته رویانی عصبی
tensest عصبی وهیجان زده
commissure بافت عصبی رابط
tense عصبی وهیجان زده
jittery وحشت زده و عصبی
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
ans دستگاه عصبی خود مختار
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com