Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to create
[cause]
a scandal
رسوایی راه انداختن
Other Matches
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
disgraces
رسوایی
disgrace
رسوایی
calumny
رسوایی
disgraced
رسوایی
burning disgrace
رسوایی
dishonored
رسوایی
ill fame
رسوایی
dishonours
رسوایی
dishonouring
رسوایی
dishonoured
رسوایی
dishonors
رسوایی
dishonoring
رسوایی
calumnies
رسوایی
dishonor
رسوایی
blatancy
رسوایی
scandals
رسوایی
to stab in the back
رسوایی
opprobrium
رسوایی
scandal
رسوایی
ignominy
رسوایی
infamy
رسوایی
dishonour
رسوایی
reproaching
توبیخ رسوایی
reproaches
توبیخ رسوایی
infamous
رسوایی اور
reproach
توبیخ رسوایی
scandalous
رسوایی اور
disgraceful
رسوایی اور
reproached
توبیخ رسوایی
flagrance
اشکاری رسوایی
flagrancy
اشکاری رسوایی
in queer street
دچار رسوایی
disrepute
رسوایی بی احترامی
notoriety
رسوایی بدنامی
odium
عداوت رسوایی
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
disreputable
بی اعتبار مایه رسوایی
to fling
بوق رسوایی زدن
ignominious
موجب رسوایی ننگ اور
indelible disgrace
رسوایی که اثاران محویافراموش نشود
derogatory
زیان اور ومایه رسوایی
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hitched
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
blobs
لک انداختن
spilled or spilt
انداختن
souse
انداختن
spilled
انداختن
spilling
انداختن
spills
انداختن
deracination
بر انداختن
hitch
انداختن
benite
به شب انداختن
hew
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
rut
خط انداختن
ruts
خط انداختن
to draw lots
انداختن
hews
انداختن
hewing
انداختن
brush finish
خط انداختن
hewed
انداختن
launching
به اب انداختن
run home
جا انداختن
retroject
پس انداختن
launches
به اب انداختن
pilling
تل انداختن
string
زه انداختن به
omitting
انداختن
thrust
انداختن
omitted
انداختن
floriate
گل انداختن در
thrusting
انداختن
omits
انداختن
launch
به اب انداختن
thrusts
انداختن
launched
به اب انداختن
jaculate
انداختن
relegate
انداختن
relegating
انداختن
throw
انداختن
throwing
انداختن
throws
انداختن
relegates
انداختن
emplace
جا انداختن
relegated
انداختن
to put back
پس انداختن
let fall
انداختن
leave out
انداختن
lay away
انداختن
lash vt
انداختن
omit
انداختن
bottom
ته انداختن
fells
انداختن
to skips over
انداختن
stagger
از پا انداختن
prostrate
از پا انداختن
flinging
انداختن
bottoms
ته انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
felling
انداختن
lines
خط انداختن در
spill
انداختن
line
خط انداختن در
hurl
انداختن
flings
انداختن
hewn
انداختن
fling
انداختن
hurled
انداختن
hurls
انداختن
fell
انداختن
felled
انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
deleting
انداختن
sling
انداختن
slinging
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
slings
انداختن
deleted
انداختن
deletes
انداختن
to let drop
انداختن
to let fall
انداختن
to hew down
انداختن
to leave out
انداختن
delete
انداختن
to play a searchlight
انداختن
overthrows
بر انداختن
disfigured
از شکل انداختن
Put the cat among the pigeon
ولوله راه انداختن
disfiguring
از شکل انداختن
perils
درخطر انداختن
extruding
بیرون انداختن
expel
بیرون انداختن
suspends
به تعویق انداختن
disfigure
از شکل انداختن
tosses
بالا انداختن
tossed
بالا انداختن
toss
بالا انداختن
risking
به خطر انداختن
peril
درخطر انداختن
miscast
بناحق انداختن
extrude
بیرون انداختن
risking
به مخاطره انداختن
extrudes
بیرون انداختن
risks
به خطر انداختن
extruded
بیرون انداختن
roll
بدوران انداختن
rolled
بدوران انداختن
rolls
بدوران انداختن
risked
به مخاطره انداختن
triggers
راه انداختن
trigger
راه انداختن
risks
به مخاطره انداختن
triggered
راه انداختن
anchorage
لنگر انداختن
tossing
بالا انداختن
risk
به خطر انداختن
disfigures
از شکل انداختن
risk
به مخاطره انداختن
risked
به خطر انداختن
suspending
به تعویق انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
hinder
بتاخیر انداختن
siring
نیا پس انداختن
sires
نیا پس انداختن
sired
نیا پس انداختن
sire
نیا پس انداختن
embroils
به نزاع انداختن
trap
درتله انداختن
embroiling
به نزاع انداختن
hindered
بتاخیر انداختن
hindering
بتاخیر انداختن
hinders
بتاخیر انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
interjects
درمیان انداختن
trap
بدام انداختن
interjecting
درمیان انداختن
interjected
درمیان انداختن
interject
درمیان انداختن
embroiled
به نزاع انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com