English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
mail call رسیدن نامه یا پست
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
reaching رسیدن
comes رسیدن
escalating رسیدن
catch up رسیدن به
arriving رسیدن
arrive رسیدن
arrives رسیدن
reaching رسیدن به
reaches رسیدن
reach رسیدن
reached رسیدن
arr رسیدن
reaches رسیدن به
take in (money) <idiom> رسیدن
arrival رسیدن
reach رسیدن به
reached رسیدن به
arrived رسیدن
attaining رسیدن
aimed رسیدن
attained رسیدن
attain رسیدن
peering رسیدن
peered رسیدن
peer رسیدن
expire به سر رسیدن
land رسیدن
attains رسیدن
come رسیدن
acceding رسیدن
accedes رسیدن
acceded رسیدن
accede رسیدن
befell در رسیدن
befalls در رسیدن
befalling در رسیدن
befallen در رسیدن
befall در رسیدن
overtake رسیدن به
overtaken رسیدن به
overtakes رسیدن به
aims رسیدن
escalates رسیدن
to come to hand رسیدن
gets رسیدن
to d. up with رسیدن به
get رسیدن
approached رسیدن
light or lighted رسیدن
aim رسیدن
accru رسیدن
maturate رسیدن
to fetch up رسیدن
to come to a he رسیدن
approach رسیدن
run up رسیدن
escalated رسیدن
escalate رسیدن
approaches رسیدن
attaint رسیدن به
get at رسیدن به
getting رسیدن
to get at رسیدن به
to come by رسیدن
to see to رسیدن
to catch up رسیدن به
come down by inheritance به ارث رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
strike oil به نفت رسیدن
to be late دیر رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
come about بانجام رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
run out باخر رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
reach an agreement به توافق رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
outjockey در رسیدن پوشاندن
handed down به تواتر رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
consummating بوصال رسیدن
consummates بوصال رسیدن
consummated بوصال رسیدن
consummate بوصال رسیدن
go round به همه رسیدن
make رسیدن به ساخت
makes رسیدن به ساخت
on station رسیدن به هدف
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
land vi بزمین رسیدن
forereach فرا رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
peter بپایان رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
to wait خدمت رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
to run out بپایان رسیدن
strands مسیر رسیدن
strand مسیر رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
descend به ارث رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
vanishes به صفر رسیدن
vanished به صفر رسیدن
vanish به صفر رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
descends به ارث رسیدن
finish به انتها رسیدن
finishes به انتها رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to go round به همه رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
to fall due موعد رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
over به انتها رسیدن
peaks به قله رسیدن
over- به انتها رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
peak به قله رسیدن
mature به حد کمال رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
matures به حد کمال رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
cube بقوه سه رسیدن
receives رسیدن پذیرفتن
receive رسیدن پذیرفتن
peaking به قله رسیدن
amount بالغ شدن رسیدن
crests به بالاترین درجه رسیدن
To attain puberty. بسن بلوغ رسیدن
To readdress someones grievances. بداد کسی رسیدن
peak به نقطه اوج رسیدن
To attain position and wealth. به مقام وثروت رسیدن
amounts بالغ شدن رسیدن
amounting بالغ شدن رسیدن
To get ones wish. به آرزوی خود رسیدن
To attain a high position in life. درزندگی بجایی رسیدن
To get ones wish . به آرزوی خود رسیدن
overhauled رسیدن به نفر جلو
overhaul رسیدن به نفر جلو
overhauling رسیدن به نفر جلو
overhauls رسیدن به نفر جلو
touches رسیدن به متاثر کردن
touch رسیدن به متاثر کردن
crest به بالاترین درجه رسیدن
cresting به بالاترین درجه رسیدن
bloomed بکمال وزیبایی رسیدن
bloom بکمال وزیبایی رسیدن
qualifying رسیدن به مرحله بعد
blooms بکمال وزیبایی رسیدن
To be (come) of age. بسن قانونی رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
run down <idiom> به بدی وپیسی رسیدن
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
achieved رسیدن نائل شدن به
talk out <idiom> بحث تا رسیدن به نتیجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com