English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
Other Matches
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
She interrupted the train of my thoughts. رشته افکارم را پاره کرد
tear down پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
analyzed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing پاره پاره کردن تشریح کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
scalpels پاره پاره کردن
analyze پاره پاره کردن
scalpel پاره پاره کردن
tatter پاره پاره کردن
to tear to pieces پاره پاره کردن
tearoff پاره پاره کردن
to part in pieces پاره پاره کردن
to cut to pieces پاره پاره کردن
pick to pieces پاره پاره کردن
tatter لباس پاره پاره ژنده پوش
fraternization دوستی کردن
fiberize رشته رشته کردن
fawn افهار دوستی کردن
fawns افهار دوستی کردن
fawned افهار دوستی کردن
slat پاره پاره شدن چادر
slats پاره پاره شدن چادر
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
lay open پاره کردن
lacerate پاره کردن
lancinate پاره کردن
divulsion پاره کردن
tear پاره کردن
tears پاره کردن
rend پاره کردن
rending پاره کردن
rends پاره کردن
breaks پاره کردن
dilacerate پاره کردن
cut پاره کردن
rips پاره کردن
ripped پاره کردن
lacerates پاره کردن
lacerating پاره کردن
to cut down پاره کردن
cuts پاره کردن
rip پاره کردن
tear up پاره کردن
break پاره کردن
overwear پاره ومندرس کردن
tear up <idiom> (پاره کردن)ریزریزکردن
gastrotomy پاره کردن شکم
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
shredded پاره کردن باریک بریدن
shredding پاره کردن باریک بریدن
shred پاره کردن باریک بریدن
shreds پاره کردن باریک بریدن
thready رشته رشته باصدای باریک
shredders پاره پاره کننده
shredder پاره پاره کننده
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
cesarean زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
string رشته کردن
mangles پاره کردن خرد کردن
mangling پاره کردن خرد کردن
mangle پاره کردن خرد کردن
junk ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
perforations خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
fibrillation رشته رشته سازی
thread رشته رشته شدن
threads رشته رشته شدن
ricer رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
togetherness دوستی
uxoriousness زن دوستی
sodality دوستی
brotherliness دوستی
philogyny زن دوستی
friendship دوستی
peace دوستی
friendships دوستی
fellowship دوستی
fellowships دوستی
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
padding حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
negrophilism سیاه دوستی
the utmost love منتهای دوستی
fraternal love دوستی برادری
altruism نوع دوستی
taphophilia گور دوستی
negrophilism دوستی بازنگیان
ophilia مار دوستی
motherly love دوستی مادرانه
philoprogenitiveness بچه دوستی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
professed love دوستی زبانی
protestation of frienship ادعای دوستی
love feast عید دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
philanthropy بشر دوستی
excessive love دوستی زیاد
humanitarianism بشر دوستی
self love خود دوستی
ritualism تشریفات دوستی
algophilia درد دوستی
brotherly ازروی دوستی
paternal love دوستی پدرانه
mastectomy پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomies پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
endearing از روی دوستی و محبت
breach of friendship بهم زدن دوستی
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
kiss of death دوستی خاله خرسه
philosophically ازراه حکمت دوستی
algolagnia درد دوستی جنسی
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
patriotically از روی میهن دوستی
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
bibliomania جنون کتاب دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
string رشته کردن نخ کردن
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
framentary پاره پاره
raggle پاره
bit پاره
piece پاره
scraps پاره
in rags پاره
bits پاره
tatters پاره
shredding پاره
shredded پاره
part پاره
duds پاره
the golden پاره
members پاره
member پاره
shreds پاره
scrapping پاره
scrappy پاره پاره
scrappiest پاره پاره
peaked line خط پاره پاره
scrappier پاره پاره
scrapped پاره
scrap پاره
pieces پاره
shred پاره
isomer هم پاره
isomerous هم پاره
fragmenting پاره
fragments پاره
line segment پاره خط
mammock پاره
fragment پاره
fragmentary پاره پاره
out at elbows پاره
scappy پاره پاره
look before your leap پاره نکن
fragmenting تکه پاره
quarry stone پاره سنگ
equulei پاره اسب
bits پاره خبر
brickbat پاره اجر
fragmental پاره پاره جزء جزء
part-time پاره وقت
fire brand اتش پاره
bit پاره خبر
fragment تکه پاره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com