Dictiornary-Farsi | رفتار اشکار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
explicit behavior	رفتار اشکار
overt behavior	رفتار اشکار


Other Matches

disruptive pattern	اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
manifest	اشکار اشکار ساختن
manifests	اشکار اشکار ساختن
manifesting	اشکار اشکار ساختن
manifested	اشکار اشکار ساختن
plains	اشکار
obvious	اشکار
explicit	اشکار
plainest	اشکار
plainer	اشکار
open	اشکار
plain	اشکار
flagrant	اشکار
conspicuous	اشکار
inapparent	نا اشکار
outed	اشکار
apparent	اشکار
semblable	اشکار
crying	اشکار
opened	اشکار
opens	اشکار
out-	اشکار
out	اشکار
inevidence	اشکار
open and shut	اشکار
open-and-shut	اشکار
overt	اشکار
evident	اشکار
clears	:اشکار
burning disgrace	اشکار
patents	اشکار
patenting	اشکار
clearest	:اشکار
clearer	:اشکار
patented	اشکار
patent	اشکار
clear	:اشکار
uncovered	اشکار
known	اشکار ساختن
self explaining	واضح اشکار
flagrantly	باوقاحت اشکار
undisguised	اشکار بی تلبیس
self explanatory	واضح اشکار
visible balance	تراز اشکار
it will manifest it self	اشکار خواهد شد
self-explanatory	واضح اشکار
self evident	خود اشکار
open	ازاد اشکار
conspicuous defect	عیب اشکار
patently	بطور اشکار
notoriously	بطور اشکار
frequency demodulation	اشکار ساختن
display	اشکار کردن
to make known	اشکار ساختن
to lay open	اشکار ساختن
displayed	اشکار کردن
displaying	اشکار کردن
displays	اشکار کردن
detection	اشکار سازی
kithe	اشکار ساختن
let out	اشکار ساختن
decrypt	اشکار ساختن
roundly	بی پرده اشکار
public	عامه اشکار
axioms	حقیقت اشکار
axiom	حقیقت اشکار
manifest need	نیاز اشکار
transpicuous	فرا اشکار
manifester	اشکار کننده
to reveal itself	اشکار شدن
decryption	اشکار سازی
lay open	اشکار کردن
signal	اشکار مشخص
unfolds	اشکار کردن
detecting	اشکار کردن
transpicuous	روشن اشکار
explicit cost	هزینه اشکار
baring	ساده اشکار
barest	ساده اشکار
bares	ساده اشکار
barer	ساده اشکار
bared	ساده اشکار
bare	ساده اشکار
detects	اشکار کردن
revealer	اشکار کننده
visible	مرئی اشکار
revealed preference	ترجیح اشکار
manifestation	اشکار سازی
manifestations	اشکار سازی
evident to any one	نزدهمه اشکار
unfolding	اشکار کردن
detected	اشکار کردن
avowals	افهار اشکار
explicit	اشکار صاف
opens	ازاد اشکار
signaled	اشکار مشخص
signalled	اشکار مشخص
revealed preference	رجحان اشکار
reveal	اشکار کردن
revealed	اشکار کردن
reveals	اشکار کردن
opened	ازاد اشکار
avowal	افهار اشکار
amende honorable	عذرخواهی اشکار
manifestative	اشکار سازنده
detect	اشکار کردن
unfolded	اشکار کردن
unfold	اشکار کردن
glaring	اشکار مشهور
market overt	بازار اشکار
plain text	متن واضح و اشکار
open to the public	اشکار در نزد همه
manifest dream content	محتوای اشکار رویا
the secret will open to me	ان راز بمن اشکار
apparent electromotive force	نیروی برقرانی اشکار
manifest anxiety scale	مقیاس اضطراب اشکار
overt homosexuality	همجنس خواهی اشکار
to make public	اشکار یا علنی کردن
palpable	قابل لمس اشکار
manifested	صورت بار اشکار
self revelation	خود اشکار سازی
it is obvious that	اشکار یا بدیهی است که
revelations	اشکار سازی افشاء
manifest	صورت بار اشکار
palpably	بطور محسوس یا اشکار
revelation	اشکار سازی افشاء
manifesting	صورت بار اشکار
manifests	صورت بار اشکار
untold	بی حساب اشکار نشده
obviously	بطور اشکار یا معلوم
unfold	فاش کردن اشکار شدن
peeping	جوانه زدن اشکار شدن
unfolds	فاش کردن اشکار شدن
peeped	جوانه زدن اشکار شدن
peep	جوانه زدن اشکار شدن
unfolding	فاش کردن اشکار شدن
peeps	جوانه زدن اشکار شدن
unfolded	فاش کردن اشکار شدن
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
quarry	اشکار کردن معدن سنگ
to breathe one's simplicity	بسادگی کسی اشکار شدن
quarrying	اشکار کردن معدن سنگ
quarries	اشکار کردن معدن سنگ
taylor manifest anxiety scale	مقیاس اضطراب اشکار تیلور
to speak one's mind	اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
noise	اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
cold fault	نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
noises	اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
gest	رفتار
behaviuor	رفتار
gestured	رفتار
behavio	رفتار
ergasia	رفتار
bad conduct	سو رفتار
geste	رفتار
ethic	رفتار
haviour	رفتار
comportment	رفتار
misconduct	رفتار بد
demarch	رفتار
behavior	رفتار
gesturing	رفتار
demarche	رفتار
havings	رفتار
gesture	رفتار
exploit	: رفتار
treament	رفتار
conduct	رفتار
dealing	رفتار
conducted	رفتار
exploiting	: رفتار
exploits	: رفتار
treatments	رفتار
behaviour	رفتار
demeanor	رفتار
demeanour	رفتار
treatment	رفتار
thews	رفتار
action	رفتار
deportment	رفتار
conducts	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
conducting	رفتار
actions	رفتار
comports	رفتار
comporting	رفتار
learned behavior	رفتار اموخته
ethogram	شرح رفتار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
covert behavior	رفتار نااشکار
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
implicit behavior	رفتار نااشکار
collective behavior	رفتار جمعی
brusqurie	خشونت در رفتار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
verbal behavior	رفتار کلامی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه