English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
contact behavior رفتار تماس جویانه
Other Matches
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
pacific صلح جویانه
factiously فتنه جویانه
maliciously کینه جویانه
vindictively کینه جویانه
hedonistic لذت جویانه
riotously فتنه جویانه
carping عیب جویانه
seditious فتنه جویانه
pacifically صلح جویانه
censorious عیب جویانه
cavilling عیب جویانه
revengefully کینه جویانه
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
malignantly کینه جویانه خبیثانه
appeasement gestures حرکات صلح جویانه
imperialistic استعمار گرای بهره جویانه
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
schismatic تفرقه انداز تفرقه جویانه
schismatical تفرقه انداز تفرقه جویانه
tangents تماس
contacting تماس
impact تماس
contacted تماس
line of contact خط تماس
contacts تماس
ding تماس
impinging تماس
impacts تماس
tangent تماس
contact line خط تماس
tangency تماس
contact تماس
contingence تماس
taction تماس
finishes تماس انتهایی
angle of contact زاویه تماس
contiguity برخورد تماس
interactional points نقاط تماس
skims تماس اندک
skimmed تماس اندک
skim تماس اندک
area contact سطح تماس
contact surface سطح تماس
communicator شخص در تماس
contact ratio نسبت تماس
contact lost تماس قطع شد
contact pressure فشار تماس
corps a corps تماس بدنی
contact point قطب تماس
contact patrol گشتی تماس
contact party گروه تماس
contact flange فلانژ تماس
contact diameter قطر تماس
contact area سطح تماس
contact angle زاویه تماس
going on نزدیکی تماس
point of contact نقطه تماس
zone of contact ناحیه تماس
tuch تماس دادن با
movement to contact حرکت به تماس
to bring into contact تماس دادن
to be in rapport تماس داشتن
to be in contact تماس داشتن
shock hazard خطر تماس
point contact تماس نقطهای
contact area منطقه تماس
finish تماس انتهایی
line to line fault تماس خطوط
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
contact backlash دنده کور تماس
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
contact fire انفجار در اثر تماس
telebrief تماس مستقیم تلفنی
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
touch panel صفحه حساس به تماس
break off قطع تماس با دشمن
phoned پاسخ به تماس در تلفن
flat تماس دو لبه اسکیت
phoning پاسخ به تماس در تلفن
phones پاسخ به تماس در تلفن
tuch سر زدن تماس داشتن
action on the blade تماس با شمشیر حریف
phone پاسخ به تماس در تلفن
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
synapse محل تماس دوعصب
grazing point نقطه تماس با مانع
contacts تماس یافتن تماسی
flattest تماس دو لبه اسکیت
galvanism تماس برق بابدن
contacting تماس یافتن تماسی
movement to contact حرکت به اخذ تماس
contacted تماس یافتن تماسی
contact report گزارش اخذ تماس
osculation تماس اشتراک صفات
contact تماس یافتن تماسی
contact print چاپ به طریقه تماس
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contacts محل اتصال تماس گرفتن
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact محل اتصال تماس گرفتن
faded تماس باهدف از بین رفت
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
contacting محل اتصال تماس گرفتن
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
ground تماس دادن توپ با زمین
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
contacted محل اتصال تماس گرفتن
gesture رفتار
gestured رفتار
gesturing رفتار
ethic رفتار
geste رفتار
gest رفتار
haviour رفتار
comportment رفتار
havings رفتار
behaviuor رفتار
behavior رفتار
behavio رفتار
bad conduct سو رفتار
treament رفتار
thews رفتار
demarche رفتار
demarch رفتار
ergasia رفتار
misconduct رفتار بد
comported رفتار
dealing رفتار
action رفتار
conducted رفتار
behaviour رفتار
conduct رفتار
actions رفتار
deportment رفتار
demeanor رفتار
demeanour رفتار
comport رفتار
comporting رفتار
conducting رفتار
comports رفتار
treatments رفتار
conducts رفتار
treatment رفتار
exploits : رفتار
exploiting : رفتار
exploit : رفتار
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
whooshed صدای تماس جسم سریع با هوا
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
whooshing صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes صدای تماس جسم سریع با هوا
whoosh صدای تماس جسم سریع با هوا
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
avoidance behavior رفتار اجتنابی
behavior rehearsal تمرین رفتار
behavior repertoire خزانه رفتار
incipient behavior رفتار اغازین
cruelty سوء رفتار
elicited behavior رفتار فراخوانده
spontaneous behavior رفتار خودانگیخته
behavior therapy رفتار درمانی
elastic behavior رفتار ارتجاعی
ethogram شرح رفتار
explicit behavior رفتار اشکار
illtreat سوء رفتار
attitudes روش و رفتار
fal lal رفتار فریفانه
conducting رفتار اخلاقی
illtreatment سوء رفتار
expressive behavior رفتار بیانگر
overt behavior رفتار اشکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com