English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (27 milliseconds)
English Persian
handle رفتار کردن استعمال کردن
handles رفتار کردن استعمال کردن
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
prince مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
uses استفاده کردن استعمال کردن
use استفاده کردن استعمال کردن
exercise استعمال کردن
employing استعمال کردن
employ استعمال کردن
abused بد استعمال کردن
employed استعمال کردن
employs استعمال کردن
apply استعمال کردن
abusing بد استعمال کردن
applying استعمال کردن
abuses بد استعمال کردن
applies استعمال کردن
exercised استعمال کردن
exercises استعمال کردن
ill use بد استعمال کردن
tutoyer استعمال کردن
abuse بد استعمال کردن
befriended دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
conducts رفتار کردن رهبری کردن
conducting رفتار کردن رهبری کردن
conducted رفتار کردن رهبری کردن
conduct رفتار کردن رهبری کردن
treat رفتار کردن
treat رفتار کردن با
treated رفتار کردن
treated رفتار کردن با
to demean oneself رفتار کردن
treats رفتار کردن با
treats رفتار کردن
demean رفتار کردن
demeaned رفتار کردن
demeans رفتار کردن
to deport oneself رفتار کردن
babies مانندکودک رفتار کردن
jitter با عصبانیت رفتار کردن
to get up to nonsense ابلهانه رفتار کردن
shoot straight <idiom> منصفانه رفتار کردن
despotize مستبدانه رفتار کردن
baby مانندکودک رفتار کردن
wrongs غیر منصفانه رفتار کردن
matronize مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
wronging غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> طبق سن خود رفتار کردن
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom> با همه یکسان رفتار کردن
to cultivate good manners کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
princess مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crossest خلاف میل کسی رفتار کردن
princesses مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosser خلاف میل کسی رفتار کردن
grandmother مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
crosses خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom> مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to make [commit] a faux pas اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
smokes استعمال دود استعمال دخانیات
smoke استعمال دود استعمال دخانیات
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
radiologists متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
applications استعمال
uses استعمال
use استعمال
application استعمال
employment استعمال
expenditure استعمال
bilingualism استعمال دوزبان
maltreatment سوء استعمال
misapplication استعمال بیجا
cranage استعمال جرثقیل
disuse عدم استعمال
misapplication سوء استعمال
overuse استعمال مفرط
use استعمال مصرف
desuetude عدم استعمال
uses استعمال مصرف
law of use قانون استعمال
abusive سوء استعمال
nicotian دود استعمال کن
misusage سوء استعمال
ill usage سوء استعمال
graphics فن استعمال نمودار
abuse سوء استعمال
usages نحوه استعمال
usages عرف استعمال
bilinguality استعمال دوزبان
usage نحوه استعمال
usage عرف استعمال
using استعمال مصرف
riflery استعمال تفنگ
telescopy فن استعمال دوربین
abused سوء استعمال
abuses سوء استعمال
overkill استعمال بیش از حد
unworn استعمال نشده
use value ارزش استعمال
user cost هزینه استعمال
value in use ارزش استعمال
application موارد استعمال
applications موارد استعمال
smoking استعمال دخانیات
abusing سوء استعمال
vernacularism استعمال زبان محلی
nicotian استعمال کننده دخانیات
no smoking allowed استعمال دخانیان ممنوع
mitring استعمال تاج اسقفی
malapropism سوء استعمال کلمات
The habit of smoking. عادت به استعمال دخانیات
mitering استعمال تاج اسقفی
catachresis استعمال غلط کلمه
dosages مقدار استعمال دارو
dosage مقدار استعمال دارو
outward application استعمال برونی یا خارجی
law of disuse قانون عدم استعمال
users استعمال کننده کاربر
user استعمال کننده کاربر
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
instrumentation تنظیم اهنگ استعمال الت
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
incompatible غیر قابل استعمال با یکدیگر
holophrastic استعمال کننده کلمه قصار
sesquipedalian معتاد به استعمال لغات دراز
telescopist متخصص استعمال دوربینهای نجومی
abjectival use of a noun استعمال اسمی به طور صفت
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
deverbative بصورت مشتق استعمال شده
oxymoron استعمال کلمات مرکب متضاد
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
non abstainer کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotalism پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
malapropism استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
utilization به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com