English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
rheumatic رماتیسم گرفته
Other Matches
rheum درد رماتیسم
rheumatoid arthritis رماتیسم مفاصل
rheumatism مرض رماتیسم
patinated جرم گرفته کبره گرفته
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
fusty بو گرفته
hoarsest گرفته
rancid بو گرفته
hoarser گرفته
muzzy گرفته
dulls گرفته
dull گرفته
fustiest بو گرفته
dulling گرفته
accustomed خو گرفته
darksome گرفته
thickest گرفته
thicker گرفته
thick گرفته
low-spirited گرفته
heartsore دل گرفته
dulled گرفته
folded in mist مه گرفته
dullest گرفته
duller گرفته
uptight گرفته
comate مه گرفته
fogbound مه گرفته
muggy گرفته
gruff گرفته
pokey گرفته
clouded گرفته
sombrous گرفته
air less گرفته
addicted خو گرفته
adopted گرفته
bunged up قی گرفته
choky گرفته
chock full گرفته
low spirited گرفته
mistful مه گرفته
brumous مه گرفته
fustier بو گرفته
hoarse گرفته
dull کندشدن گرفته
leaded سرب گرفته
caught گرفته شده
eerie ترساننده گرفته
dulled کندشدن گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
poky گرفته دلگیر
divorcees زن طلاق گرفته
pokiest گرفته دلگیر
pokier گرفته دلگیر
began دست گرفته
rainy تر رگبار گرفته
cerated موم گرفته
fondest انس گرفته
derivatives گرفته شده
duller کندشدن گرفته
dullest کندشدن گرفته
dulling کندشدن گرفته
dulls کندشدن گرفته
derivative گرفته شده
fond انس گرفته
fonder انس گرفته
hoarsely بطور گرفته
smoky دود گرفته
airless گرفته یا دم کرده
verminous شپش گرفته
tristful گرفته محزون
solemn گرفته موقرانه
patinated زنگار گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
on the panel جزوصورت گرفته
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
in mourning چرک گرفته
maggoty کرم گرفته
medalled مدال گرفته
mistful میغ گرفته
to d. itself گرفته شدن
mity کزم گرفته
measly کرم گرفته
aeruginous زنگ گرفته
blear گرفته وتاریک
filmy غبار گرفته
filmiest غبار گرفته
triste گرفته محزون
filmier غبار گرفته
patinous کبره گرفته
blear eyes چشمان قی گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
drippy هوای گرفته
wont خو گرفته عادت
addict خو گرفته معتاد
addicts : خو گرفته معتاد
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
lower هوای گرفته وابری
skims شیر خامه گرفته
lowering هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
skimmed شیر خامه گرفته
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
low-key دارای صدای گرفته
skim شیر خامه گرفته
lowers هوای گرفته وابری
assumed بخود گرفته عاریتی
She was depressed. دلش گرفته بود
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
included دور گرفته شده
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
in contemplation درنظر گرفته شده
lour هوای گرفته وابریwerewolf
malty خو گرفته به ابجو خوری
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
i had been caught گرفته شده بودم
mucid بوزک زده بو گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
He was choking . گلویش گرفته بود
low key دارای صدای گرفته
AC گرفته شده است
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
underlying در زیر قرار گرفته
lour گرفته شدن عبوس
game شکار گرفته شده
funky بوی ناه گرفته
foul house چشمی گرفته لنگر
mossy خزه گرفته باتلاقی
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
applique مورد استفاده قرار گرفته
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
blighted زنگ زده شپشه گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten سخت گاز گرفته شده
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling کودک تازه از شیر گرفته
designed در نظر گرفته شده مخصوص
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
borrowed money پول قرض گرفته شده
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
throaty دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
throatier دارای صدای گرفته وخشن
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
oppressed تحت ستم قرار گرفته
subereous از چوب پنبه گرفته شده
tried در محک ازمایش قرار گرفته
jugate روی هم قرار گرفته جفت
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
claque پول گرفته اند دست بزنند
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
ordinee کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
I was bitten by a dog. من توسط [بوسیله] سگی گاز گرفته شدم.
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
cudbear ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
cathectic تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed traps مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
speed trap مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
if the knee is affected اگر زانو تحت تأثیر قرار گرفته است
buckets فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com