English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (2 milliseconds)
English Persian
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
Other Matches
vat dyeing رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
over dyeing [رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
uniform یکنواخت یکنواخت کردن
uniforms یکنواخت یکنواخت کردن
colouration فن رنگرزی
coloration فن رنگرزی
dyeing رنگرزی
coloration [American] فن رنگرزی
colouration [British] فن رنگرزی
dyeing vat خم رنگرزی
intinction رنگرزی
coloring [American] فن رنگرزی
colouring [British] فن رنگرزی
undyed <adj.> رنگرزی نشده
unevenness dyeing رنگرزی ناهمگون
unevenness dyeing رنگرزی نایکنواخت
stainer ماده رنگرزی
jet dyeing machine ماشین رنگرزی جت
dyeing bath حمام رنگرزی
dyeing machine ماشین رنگرزی
brushability قابلیت رنگرزی
dyestuff مواد رنگی و رنگرزی
bath dye حمام رنگرزی الیاف
dyeability قابلیت رنگرزی الیاف
dyed-in-the-wool پیش از بافت رنگرزی شده
tinctorial لونی وابسته به رنگ یا رنگرزی
heat setting ثابت شدن درجه حرارت در رنگرزی
oxydizing agents مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
caustic soda سود سوزآور [ماده قلیایی در رنگرزی]
curing time مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
essential elements [پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
smoothly یکنواخت
steadies یکنواخت
steadied یکنواخت
steadiest یکنواخت
monotonic یکنواخت
same یکنواخت
monotonous یکنواخت
steady یکنواخت
steadying یکنواخت
uniform یکنواخت
uniforms یکنواخت
monotone یکنواخت
setting time [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
Esparak گیاه اسپرک [که در تهیه رنگینه های زرد در رنگرزی استفاده می شود.]
uniform distribution توزیع یکنواخت
flat rate نرخ یکنواخت
uniform field میدان یکنواخت
uniform flow جریان یکنواخت
standardization یکنواخت کردن
uniform sand ماسه یکنواخت
level out یکنواخت کردن
level tone اهنگ یکنواخت
sing-songs صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-song شعر یکنواخت
standardization یکنواخت سازی
sing-song صدایمصنوعی و یکنواخت
monotonously بطور یکنواخت
sing-songs شعر یکنواخت
standardised یکنواخت کردن
harmonizes یکنواخت کردن
harmonize یکنواخت کردن
harmonising یکنواخت کردن
harmonises یکنواخت کردن
harmonised یکنواخت کردن
standardizing یکنواخت کردن
standardizes یکنواخت کردن
standardize یکنواخت کردن
standardising یکنواخت کردن
standardises یکنواخت کردن
harmonizing یکنواخت کردن
droning سخن یکنواخت
harmonized یکنواخت کردن
uniformly بطور یکنواخت
continuous current جریان یکنواخت
drones سخن یکنواخت
invariable یکنواخت نامتغیر
drone سخن یکنواخت
droned سخن یکنواخت
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
trim یکنواخت کردن با قیچی
to level off یکنواخت شدن [ناحیه ای]
equilibrium یکنواخت شدن رنگینه ها
flattest یکنواخت پایین دست
power line filter یکنواخت کننده برق
standard همگون یکنواخت یکجور
level colour رنگ یکدست یا یکنواخت
standards همگون یکنواخت یکجور
continuous duty کار مداوم یکنواخت
drab یکنواخت وخسته کننده
drabber یکنواخت وخسته کننده
drabbest یکنواخت وخسته کننده
flat یکنواخت پایین دست
uniform aggregate مصالح ریزدانه یکنواخت
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
uniformly distribution load بار گسترده یکنواخت
uniformly distributed load بار گسترده یکنواخت
uninterrupted duty کار مداوم غیر یکنواخت
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
monotone صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
sing-songs دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-song دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
despotic network شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
asynchronous اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
pave [صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
hydrogen bonding پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
fustic wood [نوعی چوب درخت توت که رنگ زردی از چوب آن برای رنگرزی پشم به دست می آید.]
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
stratus لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
raster graphics روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
madder گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
fragment [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
greige carpet فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
scorching سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
asynchronous ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
same یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com