Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
Other Matches
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
oxidation
ترکیب با اکسیژن
oxidization
ترکیب با اکسیژن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
phosphide
ترکیب دو فرفیتی که ازترکیب فسفر با یک عنصر یاریشه بدست اید
gestalt
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
white gold
الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
flavonal dyes
فلاون
[مجموعه ای از رنگینه های زرد که از گیاهان مختلفی همچون زردچوبه، میمون و اسپرک بدست آمده و ریشه آنها از ترکیب کیتون می باشد.]
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
sandiness
قرمزی
red ness
قرمزی
rubicundity
قرمزی
redness
قرمزی
erubescence
قرمزی
rubefy
تولید قرمزی کردن در
rubefaction
قرمزی پوست حمرا
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
prophet's green
رنگ سبز نبی
[این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
harmonic motion
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomer
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
composition
ترکیب یکان ترکیب رزمی
compositions
ترکیب یکان ترکیب رزمی
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxybiont
اکسیژن زی
oxygen
اکسیژن
empyreal air
اکسیژن
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
lox
اکسیژن مایع
oxygenation
اکسیژن زنی
liquid oxygen
اکسیژن مایع
liquid exygen
اکسیژن مایع
oxygenize
با اکسیژن امیختن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenization
اکسیژن دهی
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
deoxidate
بی اکسیژن کردن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxygenating
اکسیژن زدن
oxygenating
اکسیژن امیختن
oxygen
اکسیژن دار
oxygen
گاز اکسیژن
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxygenates
اکسیژن زدن
anoxia
کمبود اکسیژن
deoxygenation
اکسیژن زدایی
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
deoxidation
اکسیژن گیری
oxygenate
اکسیژن زدن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxygenated
اکسیژن زدن
oxygenated
اکسیژن امیختن
deoxidize
بی اکسیژن کردن
oxyacid
اسید اکسیژن دار
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
volcanize
جوش اکسیژن زدن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
by
بدست
at the hand of
بدست
catcher
بدست اورنده
procuring
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
obtains
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
acquirer
بدست اورنده
acquirable
بدست اوردنی
come by
<idiom>
بدست آوردن
attainable
بدست اوردنی
procurement
بدست اوری
obtained
بدست اوردن
gain
بدست آوردن
soothe
دل بدست اوردن
gain
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
obtainable
بدست اوردنی
procurable
بدست اوردنی
gained
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
getting
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
gains
بدست اوردن
gained
بدست آوردن
get at able
بدست اوردنی
getting
بدست امده
obtainment
بدست اوری
get round
بدست اوردن
manual
وابسته بدست
offer
بدست اوردن
gets
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
securer
بدست اورنده
pick up
بدست اوردن
to come to hand
بدست امدن
procurer
بدست اورنده
hand in hand
دست بدست
get table
بدست اوردنی
offers
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
to go to the wright
بدست استادافتادن
offered
بدست اوردن
providers
بدست اورنده
get
بدست امده
provider
بدست اورنده
get
بدست اوردن
gets
بدست امده
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
step into
بسهولت بدست اوردن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieve
دوباره بدست اوردن
encyclic
بدست چندنفر رونده
impropriate
بدست عام دادن
recouping
دوباره بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
finagle
باحیله بدست اوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
municipalize
بدست شهرداری دادن
having
بدست اوردن دارنده
have
بدست اوردن دارنده
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
pass on
دست بدست دادن
insure
بیمه بدست اوردن
quando acciderint
هر گاه بدست اید
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
self-government
حکومت بدست مردم
acquirability
امکان بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
regaining
دوباره بدست اوردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com