Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
precanned routines
روالهای از پیش اماده
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
icos
System OutputControl/Input مجموعه استانداردی از روالهای ورودی و خروخی که برای راه اندازی و کنترل فرایندورودی و خروجی طراحی شده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
in the saddle
اماده
accoutred
اماده
minded
اماده
setting up
اماده
in form
اماده
in full fig
اماده
sets
اماده
in gear
اماده
set
اماده
in kelter
اماده
in store
اماده
ready-made
اماده
ready made
اماده
accoutrements
اماده
ready
اماده
readied
اماده
handy
اماده
handiest
اماده
readies
اماده
provided
اماده
ablest
اماده
abler
اماده
equipped
اماده
susceptible
اماده
stock
اماده
handier
اماده
readying
اماده
prompts
اماده
supplying
اماده
supply
اماده
prompted
اماده
supplied
اماده
prompt
اماده
yoi
اماده
stocked
اماده
fresh
اماده
lief
اماده
fresh-
اماده
freshest
اماده
yare
اماده
accommodates
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
provide
اماده کردن
coach
اماده ساز
to gird up one's loins
اماده کارشدن
provides
اماده کردن
to buckle oneself
اماده شدن
to bargain for
منتظریا اماده
to a. the ball
اماده انداختن
coaching
اماده سازی
rigs
اماده شدن
rigged
اماده شدن
alerted
اماده باش
to string up
اماده کردن
alert
اماده باش
unlimber
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
to pickle a rod for
اماده کردن
alerts
اماده باش
snug
اماده ومجهز
prepare
اماده کردن
prepares
اماده کردن
preparing
اماده کردن
rig
اماده شدن
night boat
قایق اماده
kelter
انتظام اماده
ready for operation
اماده کار
he is ready at excuses
اماده است
ready for use
اماده مصرف
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
fledge
اماده پروازکردن
ready mixed concrete
بتن اماده
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده کار
prompt to go
اماده رفتن
johnny on the sopt
حاضر و اماده
insusceptible
غیر اماده
indispose
اماده ساختن
make ready
اماده کردن
mission ready
اماده پرواز
in gear
اماده حرکت
on tap
اماده کشیدن
pre treatment
اماده کردن
detonative
اماده انفجار
confect
اماده کردن
combat ready
اماده به رزم
ready use
اماده مصرف
seaworthy
اماده دریا
accoutered
اماده جنگ
acceptancy
اماده قبول
ripely
بطور اماده
bellicose
اماده بجنگ
obliging
اماده خدمت
coaches
اماده ساز
acoutre
اماده جنگ
action mission ship
ناو اماده
aforehand
اماده راحت
combat available
اماده به پرواز
combat available
اماده به رزم
belay
اماده کردن
battailous
اماده جنگ
at or within call
اماده فرمان
at call
اماده فرمان
ready service
اماده به کار
ready to die
اماده مردن
coached
اماده ساز
beforehand
قبلا اماده
preparatory
اماده کننده
warlike
اماده جنگ
preparation
اماده کردن
preparation
اماده سازی
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
setting up
اماده کردن
preparations
اماده سازی
sets
اماده کردن
set
اماده کردن
bound
: اماده رفتن
finest
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
taut
اماده کار
preparations
اماده کردن
fine
بسیار اماده
presents
موجود اماده
harnessing
اماده کردن
supplying
اماده کردن
supply
اماده کردن
draft
اماده کردن
drafted
اماده کردن
presented
موجود اماده
readied
اماده کردن
presenting
موجود اماده
prime
اماده کردن
readies
اماده کردن
ready
اماده کردن
readying
اماده کردن
primed
اماده کردن
apt
متمایل اماده
present
موجود اماده
drafts
اماده کردن
primes
اماده کردن
supplied
اماده کردن
fit to work
اماده برای کارکردن
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
armed ammunition
مهمات اماده انفجار
alert station
ایستگاه اماده باش
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
deck alert
اماده باش عرشه
finished product
کالای اماده فروش
to deliver battle
اماده جنگ شدن
concussion detonation
خرج اماده به تخریب
trains
اماده کردن اسب
preparation
امادگی اماده سازی
forespeak
قبلا اماده کردن
bare base
پایگاه اماده نشده
do up
اماده استفاده کردن
dug in
استحکامات سنگر اماده
finished goods
کالاهای اماده فروش
finishing paint
رنگ سازی اماده
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
canned software
نرم افزار اماده
armed mine
مین اماده انفجار
fitting out
اماده کردن ناو
trained
اماده کردن اسب
his blood is up
اماده جنگ است
train
اماده کردن اسب
ready service
اماده به استفاده فوری
effective
سرباز اماده به خدمت
ready to die
اماده برای مرگ
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
set position
اماده در نقطه اغاز
set up
اماده بکار استقرار
set up
اماده تیراندازی کردن
spot goods
کالاهای اماده تحویل
strip alert
اماده باش 5 دقیقهای
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
to be prepared to go
اماده رفتن بودن
to fit with
اماده کردن برای
to fly to arms
اماده جنگ شدن
to prepare for war
اماده جنگ شدن
standbys
به حال اماده بودن
standby
به حال اماده بودن
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com