English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (6 milliseconds)
English Persian
tradition روایت متداول
Other Matches
narrative روایت
narratives روایت
exemplum روایت
narratively به شکل روایت
in a narrative style بشکل روایت
story روایت گزارش
traditionary روایت شده
cabal دسیسه و توط ئه روایت
cabals دسیسه و توط ئه روایت
cabbalah حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
traditinal مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
up-to-date متداول
ordinary متداول
enchorial متداول
vogue متداول
demotic متداول
standards متداول
conventional متداول
up to date متداول
standard متداول
usual متداول
a la mode متداول
general متداول
in vogue متداول
quite the thing متداول
prevalent متداول
in fashion متداول
received متداول
generals متداول
in line <idiom> با محدودیت متداول
currents معاصر متداول
current معاصر متداول
style سبک متداول
ruling حکمرانی متداول
styled سبک متداول
styles سبک متداول
styling سبک متداول
old-fashioned غیر متداول
unwritten law رسم متداول
prevailing عمومی متداول
rulings حکمرانی متداول
out- غیر متداول
out غیر متداول
bookish غیر متداول
outed غیر متداول
out of fashion غیر متداول
to grow up متداول شدن
epidemical عام متداول
mean square deviation میزان انحراف متداول
grow rife فراوان یا متداول شدن
dressy متداول لباس دوست
dressier متداول لباس دوست
style میله متداول شدن
styled میله متداول شدن
dressiest متداول لباس دوست
uncommonly غیر متداول غیرمعمول
styles میله متداول شدن
styling میله متداول شدن
uncommon غیر متداول غیرمعمول
rhumbatron نوع متداول محفظه تشدید
once famous belief عقیدهای که یک وقت متداول بود
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
raunchy پست تر از استاندارد یا میزان متداول
raunchiest پست تر از استاندارد یا میزان متداول
raunchier پست تر از استاندارد یا میزان متداول
common business oreinted language زبان با گرایش متداول تجاری
microfiches سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
microfiche سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
propriety قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
verism رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
dual in line package بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
frequently صفحه وب یا فایل کمک که حاوی سوالات متداول و پاسخ آن درباره یک موضوع مربوطه است
led یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژبه خصوصی تغذیه شود می درخشد دیود ناشر نور
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
structure زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structuring زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structures زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com