English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
flare روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
flares روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
Other Matches
staring red یا خیره کننده
fulgurant خیره کننده
relucent خیره کننده
foudroyant خیره کننده
dazzlingly بطور خیره کننده
eclat روشنی خیره کننده
dazzled تابش یا روشنی خیره کننده
glares تابش خیره کننده تشعشع
glared تابش خیره کننده تشعشع
glare تابش خیره کننده تشعشع
dazzle تابش یا روشنی خیره کننده
dazzles تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling تابش یا روشنی خیره کننده
intensity amplifier تقویت کننده شدت روشنایی
it is insensitive to light روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
iceblink روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
random نامنظم
out of kelter نامنظم
erratic نامنظم
infrequent <adj.> نامنظم
unconventional نامنظم
aperiodic نامنظم
randomly نامنظم
irregular نامنظم
haywire نامنظم
acrostic نامنظم
sporadic <adj.> نامنظم
by fits and starts <idiom> به طور نامنظم
jerky نامنظم رونده
disorderly نامنظم مختل
statistic copolymer همبسپار نامنظم
skew polygon کثیرالاضلاع نامنظم
irregular polymer بسپار نامنظم
irregulars ارتش نامنظم
erratic block بلوک نامنظم
random test ازمایش نامنظم
cross grained دارای رگههای نامنظم
sporadic group گروه نامنظم [ریاضی]
jitter حرکت نامنظم اتفاقی
random wound سیم پیچ نامنظم
poorly graded دانه بندی نامنظم
flare باشعله نامنظم سوختن
flares باشعله نامنظم سوختن
random حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
randomly حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
biases وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
buffet نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffeted نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffeting نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
buffets نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
grout بلغور قطعات کوچک و نامنظم سنگ دوغاب
cyclopean [معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
glaring خیره
screwball خیره سر
agaze خیره
mulish خیره سر
stubborn خیره سر
obstinate خیره سر
eccentric <adj.> خیره سر
testy <adj.> خیره سر
sullen <adj.> خیره سر
staring خیره
stubborn <adj.> خیره سر
pertinacious خیره سر
dour خیره سر
perverse <adj.> خیره سر
starring خیره
dourly خیره سر
intractable <adj.> خیره سر
willful <adj.> خیره سر
coordinated illumination روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
bold زبانه
bolt زبانه
two tongued زبانه
bolting زبانه
key زبانه
jetty زبانه
jetties زبانه
bolts زبانه
double-margin door دو در با یک زبانه
bolted زبانه
bolder زبانه
reed of a pipe زبانه نی
beads زبانه
finger زبانه
fingers زبانه
spits زبانه
spit زبانه
monolingual یک زبانه
battens زبانه
bead زبانه
prong زبانه
tang زبانه
tenon زبانه
prongs زبانه
tongues زبانه
door stop زبانه در
languet زبانه
batten زبانه
boldest زبانه
dog clutch زبانه
airbrush یک ابزار نقاشی که الگوهای نامنظم از نقاط را ایجاد میکند مانند اسپری مکانیکی
blinds خیره کردن
perrinaciousness خیره سری
stared خیره شدن
goggle-eyed خیره چشم
to look fixedly خیره نگریستن
to stand at gaze خیره ایستادن
obstinacy خیره سری
impudence خیره سری
stares خیره شدن
blind خیره کردن
glaringly با نگاه خیره
moon eyed خیره ومتحیر
mulishness خیره سری
stubbornness خیره سری
stare خیره شدن
intractable خیره سر ستیزه جو
blinded خیره کردن
gloatingly با نگاه خیره
steadfast پابرجای خیره
gazing نگاه خیره
dazzling خیره کردن
gape seed نگاه خیره
gazes نگاه خیره
dazzled خیره کردن
gazed نگاه خیره
gaze نگاه خیره
dazzlement خیره سازی
steadfastly پابرجای خیره
dazzles خیره کردن
dazzle خیره کردن
gapeseed نگاه خیره
mortise مادگی زبانه
corner-bead زبانه ی نبش
cog زبانه تیر
flame زبانه اتش
two bolt lock قفل دو زبانه
solar prominences زبانه خورشیدی
tangiest زبانه دار
bolts زبانه قفل
mortise and tenon کام و زبانه
bolting زبانه قفل
bolt زبانه قفل
slit and tongue کام و زبانه
gland زبانه زائده
key pattern زبانه یونانی
mortice مادگی زبانه
tangy زبانه دار
bolted زبانه قفل
flames زبانه اتش
licked زبانه کشیدن
lick زبانه کشیدن
clappers زبانه زنگ
flare زبانه کشیده
flares زبانه کشیده
heptaglot هفت زبانه
key bolt زبانه کلید
key bit زبانه کلید
groove and tongue کام و زبانه
groove and tongue فاق و زبانه
tongue and groove زبانه و فاق
licks زبانه کشیدن
tragus زبانه گوش
pentaglot پنج زبانه
broach زبانه مته
tongue and groove فاق و زبانه
glands زبانه زائده
tangier زبانه دار
clapper زبانه زنگ
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
gloats خیره نگاه کردن
stargaze بستاره ها خیره شدن
stared خیره نگاه کردن
bedazzle بکلی خیره کردن
stare خیره نگاه کردن
stares خیره نگاه کردن
watcheye چشم خیره وسفید
starer دارای نگاه خیره
gloated خیره نگاه کردن
gorgonize خیره نگاه کردن
gaze خیره نگاه کردن
gazed خیره نگاه کردن
gazes خیره نگاه کردن
glare خیره نگاه کردن
gazing خیره نگاه کردن
glared خیره نگاه کردن
glares خیره نگاه کردن
gloat خیره نگاه کردن
glowers خیره نگاه کردن
gape خیره نگاه کردن
gloating خیره نگاه کردن
gaped خیره نگاه کردن
glower خیره نگاه کردن
gapes خیره نگاه کردن
glowered خیره نگاه کردن
gaping خیره نگاه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com