Dictiornary-Farsi | روشن نبودن مه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
haze	روشن نبودن مه


Other Matches

nonneutralities of income taxation	خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
absence	نبودن
absences	نبودن
lack	نبودن
lacked	نبودن
lacks	نبودن
inapplicability	عملی نبودن
run short <idiom>	کافی نبودن
bush	در فرم نبودن
bushes	در فرم نبودن
misbeseem	زیبنده نبودن
disagrees	موافق نبودن
disagreeing	موافق نبودن
no new is good new	نبودن خبر
disagreed	موافق نبودن
disagree	موافق نبودن
eccentrics	هم مرکز نبودن
eccentric	هم مرکز نبودن
inedibility	ماکول نبودن
twiddle one's thumbs <idiom>	مشغول نبودن
to be at ease	راحت نبودن
to go out of fashion	دیگرمتداول نبودن
unconditionality	معلق نبودن
be off one's duty	سر خدمت نبودن
stand-offs	محشور نبودن
stand-off	محشور نبودن
to retire in to oneself	معاشر نبودن
to be out of heart	سرخلق نبودن
stand off	محشور نبودن
to be no more	دیگر نبودن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
misbeseem	نیامدن به نبودن برای
dishonoring	قابل پرداخت نبودن
no deal <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
dishonors	قابل پرداخت نبودن
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
dishonour	قابل پرداخت نبودن
dishonoured	قابل پرداخت نبودن
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
dishonours	قابل پرداخت نبودن
unanswered	همردیف نبودن حریف
no great shakes <idiom>	حدوسط ،مهم نبودن
no cigar <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
dishonored	قابل پرداخت نبودن
dishonouring	قابل پرداخت نبودن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
inapprehensibility	قابل درک نبودن
out of kilter <idiom>	دربالانس خوبی نبودن
displease	خوش ایند نبودن
displeases	خوش ایند نبودن
fluctuate	ثابت نبودن موج زدن
indulging	مخالف نبودن رها ساختن
time out	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
miscast	برای نقش خودمناسب نبودن
throw together <idiom>	عجله داشتن ومراقب نبودن
goof off <idiom>	کار نکردن یاجدی نبودن
misbecome	زیبنده نبودن ناجوربودن برای
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
indulges	مخالف نبودن رها ساختن
indulged	مخالف نبودن رها ساختن
fluctuated	ثابت نبودن موج زدن
let the chips fall where they may <idiom>	نگران نتیجه یک کشف نبودن
fluctuates	ثابت نبودن موج زدن
differ	شبیه چیز دیگر نبودن
differs	شبیه چیز دیگر نبودن
differing	شبیه چیز دیگر نبودن
sell out <idiom>	صادق نبودن ،فرختن راز
indulge	مخالف نبودن رها ساختن
differed	شبیه چیز دیگر نبودن
run of the mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
run-of-the-mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
mismatch	متناسب نبودن ناجور بودن
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
not my cup of tea <idiom>	باب طبع کسی نبودن
inexpressiveness	زیان دار نبودن گنگی
acatamathesia	قادر بدرک سخن نبودن
bark is worse than one's bite <idiom>	به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
write off <idiom>	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing]	مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
off balance <idiom>	فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch <idiom>	متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
stand pat <idiom>	ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
drown out <idiom>	سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom>	[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
to go easy on somebody [something]	خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
gibberish	اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
disclaimers	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive	وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
on/off	روشن
clears	روشن
express	روشن
clearer	روشن
perspicuous	روشن
sets	روشن
clearest	روشن
set	روشن
setting up	روشن
fogless	روشن
shrillest	روشن
elucidated	روشن
eidetic	روشن
clear	روشن
elucidates	روشن
elucidate	روشن
moonlit	روشن
cloudless	روشن
legible	روشن
alight	روشن
alighted	روشن
alighting	روشن
shriller	روشن
alights	روشن
elucidating	روشن
sharp cut	روشن
distinct <adj.>	روشن
transparently	روشن
transparent	روشن
explicit <adj.>	روشن
notable <adj.>	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
vivid	روشن
furbisher	روشن گر
eyebright	روشن
expressed	روشن
sunniest	روشن
sunnier	روشن
lighted	روشن
diaphanous	روشن
lightest	روشن
clear-cut	روشن
sunny	روشن
nitid	روشن
bright	روشن
brighter	روشن
unequivocal	روشن
unequivocally	روشن
definite	روشن
lucid	روشن
brightest	روشن
light	روشن
luculent	روشن
in a good light	روشن
expresses	روشن
clear cut	روشن
explicit	روشن
cleaners	روشن
litten	روشن
clean-cut	روشن
clean cut	روشن
on	روشن
expressing	روشن
shrill	روشن
elucidates	روشن کردن
power up	روشن کردن
half tone	سایه روشن
power on	روشن کردن
pick wickian	روشن بین
lightish	نسبتا روشن
elucidated	روشن کردن
perspicuously	بطور روشن
full orbed	تمام روشن
pervious	روشن بین
lucent	روشن وشفاف
elucidating	روشن کردن
lumine	روشن کردن
relume	روشن کردن
luminary	جسم روشن
clairvoyance	روشن بینی
lightsome	سبک روشن
clear sighted	روشن بین
vividly	بطور روشن
brightly	بطور روشن
fire up	روشن کردن
lightsome	برنگ روشن
luminaries	جسم روشن
elucidate	روشن کردن
bertha	درخشان روشن
mauve	ارغوانی روشن
light and shade	سایه روشن
saturated colour	رنگهای روشن

haze