English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
Other Matches
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminates روشن کردن منطقه
illuminating روشن کردن منطقه
illuminate روشن کردن منطقه
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
limelight قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
jacklight ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
histogen منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit روز روشن روشن کردن
daylight روز روشن روشن کردن
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
headlamp نورافکن
headlamps نورافکن
distance light نورافکن
projector نورافکن
projectors نورافکن
search light نورافکن
spotlighted نورافکن
spotlighting نورافکن
spotlight نورافکن
spotlights نورافکن
floodlight نورافکن
floodlights نورافکن
parabolic reflector نورافکن اتومبیل
arc light projector نورافکن قوسی
deflector of lamp نورافکن لامپ
motorcycle headlamp نورافکن موتورسیکلت
search light illumination روشنایی با نورافکن
lamp deflector نورافکن لامپ
illuminator نورافکن مذهب
spotlighting چراغ نورافکن
barrier light نورافکن ساحلی
lamp reflector آینه نورافکن
spotlighted چراغ نورافکن
spotlights چراغ نورافکن
spotlight چراغ نورافکن
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
shining مسابقه بکمک نورافکن
jacklight نورافکن مخصوص ماهیگیری
floodlit با نور نورافکن نورانیشده
omnibus headlamp نورافکن مینی بوس
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddock منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddocks منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
lightening bug ship هلی کوپتر نورافکن دار
occulter صفحه پوشاننده بیم نورافکن
refreshes روشن کردن
clarifies روشن کردن
lumine روشن کردن
emblaze روشن کردن
refresh روشن کردن
refreshed روشن کردن
to shed light on روشن کردن
relume روشن کردن
clearer : روشن کردن
clearest : روشن کردن
illumine روشن کردن
clear : روشن کردن
illumined روشن کردن
illumines روشن کردن
clears : روشن کردن
lightest روشن کردن
fire up روشن کردن
elucidate روشن کردن
lighted روشن کردن
light روشن کردن
illumining روشن کردن
elucidated روشن کردن
elucidates روشن کردن
elucidating روشن کردن
to bring tl light روشن کردن
illuminating روشن کردن
clarify روشن کردن
to fire up روشن کردن
to clear up روشن کردن
igniting روشن کردن
illuminates روشن کردن
turn on روشن کردن
brighten روشن کردن
brightens روشن کردن
to switch on روشن کردن
clarifying روشن کردن
ignite روشن کردن
power on روشن کردن
power up روشن کردن
illuminate روشن کردن
ignited روشن کردن
brightening روشن کردن
ignites روشن کردن
illume روشن کردن
brightened روشن کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
landing beam نورافکن هدایت زمینی هواپیمابرای فرود
coldest روشن کردن یک کامپیوتر
cold روشن کردن یک کامپیوتر
clarify روشن کردن یا شدن
ignites روشن کردن گیراندن
clarifying روشن کردن یا شدن
to play with fire آتش روشن کردن
to light a cigarette سیگاری را روشن کردن
refurbish روشن و تازه کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
colds روشن کردن یک کامپیوتر
to make something clear چیزی را روشن کردن
ignited روشن کردن گیراندن
lightens درخشیدن روشن کردن
lightening درخشیدن روشن کردن
ignite روشن کردن گیراندن
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
igniting روشن کردن گیراندن
lightened درخشیدن روشن کردن
lighten درخشیدن روشن کردن
clarifies روشن کردن یا شدن
explicate روشن کردن فاهرکردن
cold start دوباره روشن کردن
colder روشن کردن یک کامپیوتر
To light a fire . آتش روشن کردن
To light ( kindle) a fire. آتش روشن کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
to kindle آتش روشن کردن
turn over <idiom> موتور را روشن کردن
explicated روشن کردن فاهرکردن
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
explicates روشن کردن فاهرکردن
refurbished روشن و تازه کردن
restart روشن کردن دوباره
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
explicating روشن کردن فاهرکردن
owl light کمی روشن کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
area monitoring مراقبت کردن از منطقه
infiltrating نفوذ کردن در منطقه
infiltrate نفوذ کردن در منطقه
infiltrated نفوذ کردن در منطقه
infiltrates نفوذ کردن در منطقه
upstart یکه خوردن روشن کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
clearer پیام کشف روشن کردن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
enucleate روشن کردن توضیح دادن
clearest پیام کشف روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
clear پیام کشف روشن کردن
shine براق کردن روشن شدن
clears پیام کشف روشن کردن
upstarts یکه خوردن روشن کردن
turn on بجریان انداختن روشن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com