Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
Other Matches
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminate
روشن کردن منطقه
illuminates
روشن کردن منطقه
illuminating
روشن کردن منطقه
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
continuous illumination
روشنایی پایدار منطقه رزم
histogen
منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
iceblink
روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
it is insensitive to light
روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
lime light
روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
lumine
روشن کردن
light
روشن کردن
lighted
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
ignite
روشن کردن
brightened
روشن کردن
turn on
روشن کردن
relume
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
illume
روشن کردن
power on
روشن کردن
power up
روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
emblaze
روشن کردن
lightest
روشن کردن
ignited
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
clear
: روشن کردن
clearer
: روشن کردن
refreshes
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
illuminating
روشن کردن
elucidated
روشن کردن
illumining
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
clears
: روشن کردن
illuminates
روشن کردن
to switch on
روشن کردن
illumines
روشن کردن
ignites
روشن کردن
fire up
روشن کردن
brightening
روشن کردن
clarifies
روشن کردن
clarify
روشن کردن
elucidates
روشن کردن
brightens
روشن کردن
illumine
روشن کردن
igniting
روشن کردن
illumined
روشن کردن
refresh
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
illuminate
روشن کردن
brighten
روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
cold start
دوباره روشن کردن
clarifies
روشن کردن یا شدن
restart
روشن کردن دوباره
ignite
روشن کردن گیراندن
ignites
روشن کردن گیراندن
ignited
روشن کردن گیراندن
refurbish
روشن و تازه کردن
igniting
روشن کردن گیراندن
clarify
روشن کردن یا شدن
clarifying
روشن کردن یا شدن
refurbishing
روشن و تازه کردن
lightens
درخشیدن روشن کردن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
lightening
درخشیدن روشن کردن
lightened
درخشیدن روشن کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
To light a fire .
آتش روشن کردن
lighten
درخشیدن روشن کردن
to make something clear
چیزی را روشن کردن
to kindle
آتش روشن کردن
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
explicate
روشن کردن فاهرکردن
explicated
روشن کردن فاهرکردن
to play with fire
آتش روشن کردن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
owl light
کمی روشن کردن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
alights
روشن کردن اتش زدن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
alight
روشن کردن اتش زدن
alighting
روشن کردن اتش زدن
clearer
پیام کشف روشن کردن
shines
براق کردن روشن شدن
clears
پیام کشف روشن کردن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
shine
براق کردن روشن شدن
clear
پیام کشف روشن کردن
clearest
پیام کشف روشن کردن
alighted
روشن کردن اتش زدن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
screens
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
altitude acclimatization
عادت کردن به ارتفاع منطقه
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
axial route
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com