Dictiornary-Farsi | روش تشخیص معایب در اثرازمایش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
diagnostic routine	روش تشخیص معایب در اثرازمایش


Other Matches

with all faults	باهمه معایب
assets liabilities technique	شیوه محاسن- معایب
The advantages outweigh the disadvantages	محاسن به معایب می چربد
caveat venditor	یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
specification	تشخیص
denotation	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
contradistinction	تشخیص
discretion	تشخیص
assessment	تشخیص
assessments	تشخیص
distinctions	تشخیص
percipience	حس تشخیص
diagnostic	تشخیص
diagnosis	تشخیص
diagnoses	تشخیص
distinction	تشخیص
discernment	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
resolution	قدرت تشخیص
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
resolutions	قدرت تشخیص
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
visual identification	تشخیص بصری
collision detection	تشخیص تصادم
judiciously	از روی تشخیص
coefficient of determination	ضریب تشخیص
differentiable	تشخیص پذیر
pattern recognition	تشخیص الگو
distinct	قابل تشخیص
discernible	قابل تشخیص
pattern recognitation	تشخیص الگو
diagnostics	شیوههای تشخیص
spots	تشخیص دادن
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
spot	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
differential	تشخیص دهنده
sensibility	حس تشخیص دقت
corrective maintenance	عمل تشخیص
fault datagnosis	تشخیص عیب
diagnosing	تشخیص دادن
diagnosed	تشخیص دادن
diagnostically	ازراه تشخیص
identification signs	علائم تشخیص
diagnose	تشخیص دادن
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
handwriting recognition	تشخیص دست خط
diagnostic routine	روال تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
indiscrete	غیرقابل تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
identifying	تشخیص دادن
discriminant function	تابع تشخیص
identified	تشخیص دادن
descry	تشخیص دادن
discriminately	از روی تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
identifies	تشخیص دادن
diacritic	نشان تشخیص
error detecting code	کد تشخیص خطا
identify	تشخیص دادن
diacritical	نشان تشخیص
indiscrimination	عدم تشخیص
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
discerns	تشخیص دادن
assesses	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صوتی
assess	تشخیص دادن
recognition	تشخیص بازشناخت
sense	حس تشخیص مفهوم
sensed	حس تشخیص مفهوم
senses	حس تشخیص مفهوم
distinguishing	تشخیص دهنده
orientation	تشخیص موقعیت
assessing	تشخیص دادن
espied	تشخیص دادن
discerned	تشخیص دادن
discern	تشخیص دادن
espying	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
espies	تشخیص دادن
diagnoses	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص عیب
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnosis	تشخیص عیب
flair	قوه تشخیص
make out <idiom>	تشخیص دادن
recognizable	قابل تشخیص
verification of debt	تشخیص مطالبات
recognizing	تشخیص دادن
identification	تشخیص هویت
to know right from wrong	تشخیص دادن
speech recogintion	تشخیص کلام
recognizes	تشخیص دادن
blind diagnosis	تشخیص بی نام
recognizably	قابل تشخیص
carrier detect	تشخیص حامل
speech recogintion	تشخیص گفتار
recognises	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
vertification of debts	تشخیص مطالبات
vision recognition	تشخیص بصری
sensibilities	حس تشخیص دقت
Diagnosis.	تشخیص بیماری
character recognition	تشخیص کاراکتر
Power of distiction.	قوه تشخیص
spotting	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صدا
indiscreet	فاقد حس تشخیص
psychodiagnosis	تشخیص روانی
recognize	تشخیص دادن
cess	تشخیص وتعیین مالیات
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
see through	خوب تشخیص دادن
see-through	خوب تشخیص دادن
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
hot	تشخیص و ترمیم خطا
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
detection	عمل تشخیص چیزی
find	جستن تشخیص دادن
spotting	تشخیص محل گلوله
prognostication	تشخیص قبلی مرض
prognostications	تشخیص قبلی مرض
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
finds	جستن تشخیص دادن
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
identification zone	منطقه تشخیص هدف
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
identifying	مربوط کردن تشخیص دادن
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
wake light	چراغ تشخیص خط حرکت ناو
detectors	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
to discern someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
overhead	بیت تشخیص خطا در ارسال
telling-off	تشخیص دادن فرق گذاردن
tells	تشخیص دادن فرق گذاردن
detector	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
colourblindness	فقدان قوه تشخیص رنگ
differentiable	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
monroe diagnostic reading test	ازمون تشخیص خواندن مونرو
computer assisted diagnosis	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
logic seeking	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
contrast enhancement	توسعه تشخیص سایه روشن
identified	مربوط کردن تشخیص دادن
identifies	مربوط کردن تشخیص دادن
identify	مربوط کردن تشخیص دادن
identification zone	منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
frequency discriminator	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
flagman	داور مخصوص تشخیص امتیاز
pathognomic	وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
multiple discriminant function	تابع تشخیص چند متغیری
prognosticate	تشخیص دادن قبلی مرض
prognosticator	تشخیص دهنده قبلی مرض
recognizable	آنچه قابل تشخیص است
recognizably	آنچه قابل تشخیص است
distinguishes	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguish	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
pick up a trail/scent <idiom>	تشخیص جای پای انسان یا حیوان
isotherm follower	دستگاه تشخیص سطوح هم حرارت اب دریا
CSM	سیستم تشخیص حرف نوری کارا
individuation	تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
The twins are hardly distinguish between colors.	دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد
wreckage locator	دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب
accidentalism	تشخیص علائم گمراه کننده مرض
physiognomical	مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
indistinguishable	غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
omr	تشخیص علامت نوری Recognition ark