English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
Other Matches
royalistic مبنی برسلطنت خواهی
reformism اصلاح طلبی
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
Take it or leave it. می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
revisionism روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
vicissitude تحول
transition تحول
transitions تحول
solstitium تحول
mutation تحول
solstice تحول
mutations تحول
sublation تحول
upheavals تحول
upheaval تحول
mutation تحول طغیان
transition time زمان تحول
absorption transition تحول جذب
turn-offs نقطه تحول
turn-off نقطه تحول
turn off نقطه تحول
vicissitudinous تحول پذیر
information revolution تحول اطلاعات
isothermal process تحول همدما
mutations تحول طغیان
computer revolution تحول کامپیوتر
transformism تحول گرایی
transition temperature دمای تحول
heat of transformation گرمای تحول
pseudomorphism تحول بشکل کاذب
evolution تحول تکامل تدریجی
phases دوره تحول وتغییر
phase دوره تحول وتغییر
landmarks نقطه تحول تاریخ
phased دوره تحول وتغییر
landmark نقطه تحول تاریخ
isothermal process تحول در دمای ثابت
transmogrification تغییر شکل تحول
turning point مرحله قاطع نقطه تحول
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
turning points مرحله قاطع نقطه تحول
solstitial دارای دوره تحول کوتاه
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
expansionism توسعه طلبی
ambitiousness جاه طلبی
royalism سلطنت طلبی
abasement خواری طلبی
alarmism اشوب طلبی
expandsionism توسعه طلبی
pacifism صلح طلبی
militancy نزاع طلبی
monopolism انحصار طلبی
monopolization انحصار طلبی
nomadism اوارگی طلبی
combativeness مبارزه طلبی
contentiousness نزاع طلبی
meliorism بهبود طلبی
bellicosity جنگ طلبی
poriomania اوارگی طلبی
expansionist توسعه طلبی
defiance مبارزه طلبی
ambitions جاه طلبی
ambition جاه طلبی
opportunism فرصت طلبی
monarchical سلطنت طلبی
indolence راحت طلبی
secessionism تجزیه طلبی
isolationism انزوا طلبی
authoritarianism قدرت طلبی
hedonism مکتب رفاه طلبی
Unbounded ambition. جاه طلبی بی حد واندازه
separatism تفکیک تجزیه طلبی
He is a man of leisure. مردراحت طلبی است
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
reformism تجدید نظر طلبی
agoraphobia مرض انزوا طلبی
adventurously باجرات مخاطره طلبی
pacifism ارامش طلبی صلحجویی
anarchism هرج و مرج طلبی
pacificism ارامش طلبی صلحجویی
feminism برابری طلبی زنان
revisionism تجدید نظر طلبی
quarrelsomeness نزاع طلبی جنگجوئی
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
power politics سیاست جبر زور طلبی
secession تجزیه طلبی انشعاب حزبی
quarelsomeness نزاع طلبی فتنه جوئی
he fell a v to his ambition قربانی جاه طلبی خودشد
anarchistic وابسته به هرج و مرج طلبی
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
toxicomania سم خواهی
ephebophilia جوان خواهی
electron affinity الکترون خواهی
estrus گشن خواهی
blackmails باج خواهی
coprophilia مدفوع خواهی
illy ازروی بد خواهی
benevolence خیر خواهی
benevolence نیک خواهی
amende honorable پوزش خواهی
amativeness خاطر خواهی
zeal خیر خواهی
homosexuality همجنس خواهی
blackmailing باج خواهی
sapphism همجنس خواهی
will to power قدرت خواهی
nosophilia بیماری خواهی
uranism همجنس خواهی
willy-nilly خواهی نخواهی
willy nilly خواهی نخواهی
oestrus گشن خواهی
progressiveness ترقی خواهی
progressivism ترقی خواهی
inversions همجنس خواهی
inversion همجنس خواهی
thou wilt go خواهی رفت
thou shalt go خواهی رفت
thanatomania مرگ خواهی
zealotry هوا خواهی
zoophilia حیوان خواهی
homoerotism همجنس خواهی
zoophily حیوان خواهی
hebephilia نوجوان خواهی
blackmail باج خواهی
blackmailed باج خواهی
Why dont you leave me alone? از جان من چه می خواهی ؟
supercilious از روی خود خواهی
apologizing عذر خواهی کردن
apologises عذر خواهی کردن
apologising عذر خواهی کردن
apologize عذر خواهی کردن
apologized عذر خواهی کردن
apologizes عذر خواهی کردن
apologised عذر خواهی کردن
abundancy motive انگیزه فزون خواهی
tribadism همجنس خواهی فاعلی
liberalism اصول ازادی خواهی
latent homosexuality همجنس خواهی نهفته
urning در همجنس خواهی مردان
overt homosexuality همجنس خواهی اشکار
public spiritedness خیر خواهی مردم
Why do you want to know ? dont be nosy. می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
What the hell do you want? چه زهر ماری می خواهی ؟
sapphism همجنس خواهی زنان
to offer an apology عذر خواهی کردن
Do you want some more food ? بازهم غذا می خواهی ؟
polled نظر خواهی کردن
appealable قابل پژوهش خواهی
polls نظر خواهی کردن
apologise عذر خواهی کردن
crystal growth affinity رشد خواهی بلور
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
hypersexuality فزون خواهی جنسی
poll نظر خواهی کردن
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
Having hardly arrived you want to. . . هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
generosity خیر خواهی گشاده دستی
Do you want to have your fortune told? می خواهی برایت فال بگیرم ؟
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
She is hopping mad . چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
denoting مبنی بر
reposing upon مبنی بر
bassedon or basedupon مبنی بر
based on مبنی بر
nonary مبنی بر عد د نه
based مبنی
expressive of مبنی بر
braininess فکری
excogitative فکری
incogitance بی فکری
mental فکری
incogitancy بی فکری
inconsiderateness بی فکری
irreflection بی فکری
reflectional فکری
notional فکری
conceptual فکری
cerebral فکری
intellectual فکری
intellectuals فکری
When in Rome, do as the Romans do! <proverb> خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
You seem to expect something for good measure ! مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Where do you want to go this time of night ? این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
dualistic مبنی برخداشناس
sophistic مبنی بر مغالطه
deprecative مبنی بربیمیلی
prophetic مبنی بر پیشگویی
paraphrastic مبنی برتفسیر
to the effect that مبنی براینکه
octonal مبنی برهشت
revocatory مبنی بر فسخ
empiric مبنی بر تجربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com