Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
plate
روپوش دادن
plates
روپوش دادن
Other Matches
guard assembly
الات محافظ روپوش جنگ افزار مجموعه روپوش
sight cover
روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
coat dress
روپوش
overshirt
روپوش
top
روپوش
wanigan
روپوش
covers
روپوش
coverings
روپوش
tilt material
روپوش
shutters
روپوش
cover
روپوش
cowling
روپوش
mask
روپوش
shutter
روپوش
out fit
روپوش
topcoat
روپوش
jump suit
روپوش
duster
روپوش
jump suits
روپوش
masks
روپوش
dusters
روپوش
sight defilade
روپوش مگسک
sleeves
روپوش سردست
carries
روپوش پرچم
carrying
روپوش پرچم
carry
روپوش پرچم
hooded
روپوش دار
aiming post sleeve
روپوش شاخص
acoustical sound enclosure
روپوش صوتی
sheaths
پوشش روپوش
cowling
روپوش محافظ
insulated
روپوش دار
sheath
پوشش روپوش
shields
روپوش اب بند
shield
روپوش اب بند
carried
روپوش پرچم
bedspread
روپوش تختخواب
bedspreads
روپوش تختخواب
snowsuit
روپوش گرم
sleeve
روپوش سردست
protective clothing
روپوش محافظ
protective cover
روپوش حفاظ
gown
روپوش لباس شب
smocks
روپوش زنانه
manifold
روپوش اتصال
gowns
روپوش لباس شب
smock
روپوش زنانه
counterpane
روپوش تختخواب
counterpanes
روپوش تختخواب
cover all
بارانی یا روپوش
smock
روپوش زنانه دوختن
bares
بدون روپوش لخت
muzzle bag
روپوش دهانه توپ
bared
بدون روپوش لخت
strait jacket
روپوش باز دارنده
bare
بدون روپوش لخت
bourrelet
روپوش کمربند گلوله
bare wire
سیم بدون روپوش
cortex
لایه رویی روپوش
cortices
لایه رویی روپوش
barest
بدون روپوش لخت
manteau
لباس روپوش زنانه
strait jackets
روپوش باز دارنده
coverlets
لحاف روپوش تختخواب
smock frock
رو لباسی کشاورزان روپوش
hoods
روپوش کلاهک دودکش
hood
روپوش کلاهک دودکش
baring
بدون روپوش لخت
coverlet
لحاف روپوش تختخواب
barer
بدون روپوش لخت
smocks
روپوش زنانه دوختن
protection hood
کلاهک یا روپوش محافظ
wrapper
بسته بندی کاغذ روپوش
hoods
کلاهک کاپوت ماشین روپوش
wrappers
بسته بندی کاغذ روپوش
hood
کلاهک کاپوت ماشین روپوش
insulation
روپوش کشی عایق کردن
dunnage
روپوش مهمات ضربه گیر
grommet
حلقه روپوش کمربند گلوله
tarpaulin
بارپوش برزنتی برزنت روپوش مهمات
tarpaulins
بارپوش برزنتی برزنت روپوش مهمات
bassinet
گهواره سبدی روپوش دار لگنچه
dunnage
نگله کپه بار روپوش اماد بارپوش
uncover
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
slop
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
uncovers
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovering
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
burner compartment
قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
schooner
گاری سفری گاری روپوش دار
insulating
مجزا کردن روپوش دار کردن
insulates
مجزا کردن روپوش دار کردن
insulate
مجزا کردن روپوش دار کردن
schooners
گاری سفری گاری روپوش دار
overhead cover
پوشش بالای سر روپوش بالای سر
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expanding
توسعه دادن بسط دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
embellish
ارایش دادن زینت دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
embellished
ارایش دادن زینت دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
plating
اب دادن روکش فلز دادن
relate
گزارش دادن شرح دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
lends
عاریه دادن اجاره دادن
organises
سازمان دادن ارایش دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
expand
توسعه دادن بسط دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
cures
شفا دادن بهبودی دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
expands
توسعه دادن بسط دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
instructing
دستور دادن اموزش دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
embellishing
ارایش دادن زینت دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com